چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

۳۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

شب در آن حجم عمیقش آمد
زهر تنهایی در کام شبان ریخته اند
ریشه قهر تو در خاک نگاه
می خاموشی در جام زمان ریخته اند
اشکهایی چه غریب در هجومی لبریز
آب تعمیدی برعشق نهان ریخته اند
عمر طولانی بی حرفیها در دل هر دیدار
طعم بی برگی به تن نارونان ریخته اند
من کجایم تو کجا؟هق هق فاصله ها
حرفی از پایان را به لب قاصدکان ریخته اند.

فریدون مشیری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۱۲
Zahra Gilani

من ٬ در آن لحظه ٬ که چشم تو به من می نگرد

برگ خشکیده ایمان را

در پنجه باد

رقص شیطانی خواهش را

در آتش سبز!

نور پنهانی بخشش را

در چشمه مهر

اهتزاز ابدیت را می بینم

بیش از این ٬ سوی نگاهت ٬ نتوانم نگریست

اهتزاز ابدیت را

یارای تماشایم نیست

کاش می گفتی چیست

آنچه از چشم تو ٬ تا عمق وجودم جاری ست.

فریدون مشیری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۰۹
Zahra Gilani

بنشین ٬ مرو ٬ که در دل شب ٬ در پناه ماه

خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست

بنشین و جاودانه به آزار من مکوش

یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست.

بنشین ٬ مرو ٬ صفای تمنای من ببین

امشب چراغ عشق در این خانه روشن است

جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز

بنشین ٬ مرو ٬ مرو که نه هنگام رفتن است.

فریدون مشیری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۰۱
Zahra Gilani

کوک کرده ام ساعت کوکی را .....

و به انتظار یک سلام دوباره نشسته ام..

فرش قرمزی گسترده ام به وسعت دل دریایی ات.......

و تمام دردهایم را زدوده ام تا که نکند نمک باشد بر زخم هایت ...

من خورشید را خبر کرده ام که به یمن آمدنت شهر را چراغانی کند .....

در شعر هایم چه می گردی ،"یافت می نشود ...گشته ایم ما"
دنبال ضمیر تو نگرد .....
نیست که نیست که نیست ........
در مخفی گاهی نورانی مخفی اش کرده ام ........
می دانی کجاست .؟؟
کمی جلو تر بیا .......
گوش کن.....
می شنوی .؟؟!!!!!
این مردم حسودند ......
می ترسم .......
مخفی ات کردم که چشم زخم نخوری .....
از نگاه ناپاکان دور بمانی......
در وسعت تنگاتنگ قلبم ......
جایی برای توست .....
ملک توست ......
زهرامحدثی(گیلانی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۳۴
Zahra Gilani

من تو را می جویم در آن سوی سکوت

و در آغوش گرم خدا..

من تو را می جویم که مرا خوانده ای

ای مسافر راه طولانی عشق

مقصدت را یافتم ...

شهر آسودگی،کوچه ی عشق ،و بن بست آغوش من

ای خسته ی تازه از راه برگشته به حرمت آمدنت شهر را قربانی میکنم

کوه را می شکنم تا جامه کنم از عشق بیستون را بر تو

ای که قافیه هایت از بین برد سیاهی شعر های سپیدم را ...

ای زیباترین ترانه ها بر لبان تو ...

با برگشتنت می خواهم به کنات بمانم ..

بمانم تا بسپارم به تو کوله بار دردها و عشق ها و شادی هایم را

تا تو باشی که می مانی و این من باشم که می خوانم ...

تو می مانی و من !

زهرامحدثی(گیلانی)



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۵۸
Zahra Gilani

من دختر روزای تنهایی… با هر عذاب تازه جنگیدم

 از غصه فردا نگو با من … روزای از این بدترم دیدم

 تا مرز وحشت … تا جنون رفتم

 از ترس دیوونه شدن … کم نیست

 تو اومدی و من … به غیر از تو

 چیزی به جز تصویر … یادم نیست

تو اومدی تا فکر روزای … تلخ گذشته از سرم وا شه

من ضربه خوردم تا قویتر شم … فردای من میتونه زیبا شه

تو اومدی تا فکر روزای … تلخ گذشته از سرم وا شه

من ضربه خوردم تا قویتر شم … فردای من میتونه زیبا شه

هر اتفاقی که برام افتاد … شاید دلیل محکمی داره

 وقتی ورق برگرده میبینی … این زندگی به من بدهکاره


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۳۷
Zahra Gilani

حال خوبی دارم که ثانیه ثانیه اش را مدیونم به تــــــــــــو..

بعد از مدت ها من دوباره من شدم ........

ماهتاب من ! حال که برگشته ای بنگر آسمان را

سکوت ناب دریا را بنگر ...

برگ رقصان بید را ...بن بست شیرین با هم بودنمان را ......

شکوه، شکوه بر انگیر خنده  هایت

راستش من به ماه حسودیم می شود

می شود شبانگاهان به ماه خیره نشوی؟؟

می شود وقتی تنهایی حرف هایت را با اشک هایت قسمت نکنی؟

می شود وقتی شاعر می شوی ،قلمت نشود تنها خواننده ی شعر هایت؟

می شود وقتی از عالم و ادم بریده ای  دیوارنشود تکیه گاهت ؟

می شود ؟؟

زهرامحدثی(گیلانی)


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۵۹
Zahra Gilani

گاهی در اوج ناراحتی و بغض و درد کسانی می آیند و کنارت می مانند

می مانند که دردهایت را بر دوش بکشند و شادی هایشان را نصیب تو کنند

گاهی وقتی خیلی از زندگی زده می شی ،وجود همچین کسانی باعث آرامشت می شود ...

می آیند تا بگویند که نمی خواهند که آب  در دلت تکان بخورد

می آیند که درکت کنند ،بشنوند درد هایت ها ولی نبینند اشک هایت را ..

و این ها نعمتند ،نعمت خدا برای تو

که خدا بگوید که هوایت را دارد ......

خدایا ممنون که هوامو داری ..

و ای دوست ممنون که هستی که می مانی ........

ممنون....

"ژهرا"


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۵۱
Zahra Gilani

گرگ روزگار بودم....شغال ها هم جرات رویا رویی با من را نداشتند.....
حال که توبه کرده ام ...اهو ها هم برایم خط و نشان میکشند....
...
درست است که ما رفته ایم و توبــــه کرده ایم  اما به اهو ها بگویید در قلمروی ما با احترام عبور کنند مگر نمیدانند که توبه گــــــــــــــــــــــرگ  مـــــــــــــــــــــرگ است.......

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۱۴
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani