چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

۶۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است


نگرانم !‌ ولی چه باید کرد
عشق ، دلواپسی نمی فهمد
درد من ، خط میخی است عزیز
درد من را کسی نمی فهمد !

بغض کردن میان خندیدن
تکیه دادن به کوه نامرئی
خسته ام از ضوابط عرفی
خسته ام از روابط شرعی

هیچ کس ،‌ هیچ کس نمی داند
به نگاهت چه عادتی دارم
هیچ فرقی نمی کند دیگر
اینکه با تو چه نسبتی دارم

تف به هرچه اصول ، هرچه فروع
تف به هرچه ثواب ، هرچه گناه
توی تاریک خانه ی دنیا
عقل جن است و عشق بسم الله !

چشم هایت نگاه خیسم را
مثل برق سه فاز می گیرد
تو برایم جرقه ای وقتی
خانه را بوی گاز می گیرد !

زیر آتش فشان جنگ تو
یخ هر چیز آب خواهد شد
مثل یک سرزمین بی سرباز
همه چیزم خراب خواهد شد ...


تـــو مرا زجر می دهی عشقم
مازوخیسمی که دوستش دارم
من به اشغال تو درآمده ام
صهیونیسمی که دوستش دارم !


یاسر قنبرلو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۵
Zahra Gilani

در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
..
تو
تمام تنهایی‌هایم را
از من گرفته‌ای

خیابان‌ها
بی حضور تو
راه‌های آشکار
جهنم‌اند
شمس لنگرودی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۲
Zahra Gilani

خـستــــــه ام از آرزهــا ، آرزو هــای شــــــــعاری

شــوق پــرواز مجـــازی ، بـــال های استـــــــعاری


لحظــه هــای کاغـــذی را روز و شب تکـــرار کردن

خـاطـــــــرات بـایـگـــــانـی ، زنـدگـــی هـای اداری


آفتــاب زرد و غمگیــــن ، بـــله هـای رو به پایـیـــن

سقف های سرد و سنگین ، آسمان های اجـاری


با نگاهی سر شکسته ، چشم های پینه بستـــه

خسته از در های بسته ،خسته از چشم انتظاری


صنـدلی هـای خمیده ، میــز هـای صف کشیـده

خنــــده هـای لب پـریــده ، گریـــه هـای اختیـاری


عصـر جـدول هـای خالی ، پارک هـای این حوالی

پـرســه هـای بیخیـالی ، نیـمکت هـای خمــــاری


رو نـوشت روزهـا را ، روی هـــم سنجـــاق کردم

شنبه هـای بی پنـاهی ، جمعه هـای بی قراری


عـــــاقـبت پــرونـــــده ام را بـا غـــــــــبـار آرزوهـا

خــاک خواهـد بست روزی ، بــاد خواهـد برد باری


روی میـــــز خــــالی مــن ، صفحـــه بـــاز حـوادث

در ستـــون تـسلیت ها ، نــامی از مـا یـادگــــاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۳
Zahra Gilani

سر وعده نرسیدیم و کمی دیر شده است

 اشک شاید که بر آن ، گونه سرازیر شده است

 

  گونه ات سیب ترین میوه دنیای خدا

 که لبم در هوس چیدن آن پیر شده است

 

 چه بگویم چو بپرسی ز دل خسته من

 کی ، کجا ، یا چه کسی باعث تاخیر شده است؟

 

 دشمن خونیِ جان خودم از دیدن تو

 با تو ذرات وجودم همه تسخیر شده است

 

 دل من همچو سپاهی است که در حال شکست

 عاقبت در غم عشق تو زمینگیر شده است

 

 باورم نیست که تو با همه خوبی هات

 دل دریایی ات اینگونه زمن سیر شده است

 

 گرچه از فاصله دور مرا می خوانی

 نوبت تا تو رسیدن به خدا دیر شده است

حمدالله لطفی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۰
Zahra Gilani

 گرچه دنیامان پر از درد سر است

 حال و روزم با تو خیلی بهتر است

 

 بر شبِ شعر خیالاتم  بتاب

 چلچراغ چشم هایت محشر است

 

 با تو ساعت زودتر طی می شود

 دوری از تو، واقعا رنج آور است

 

 زورقِ دل، در خیالت غرق شد

 موج های یاد تو ویرانگر است

 

 سیل با من بیشتر رخ می دهد

 دود آهم، ابر باران آور است

 

 گاه گاهی نیستی و غافلی

 همچنان اما خیالت در سر است

 

 مرده شورِماه و سال و روزگار

 بی تو مرگ از زندگانی بهتر است

 

 ساز شعرم باز تاثیری نداشت

 گوش قلب سنگ تو، گویا کر است


حمدالله لطفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۲:۰۷
Zahra Gilani

 

من برای دیدنت لحظه شماری می کنم

مثل سربازاسیری بی قراری می کنم

 

با تواعضای وجودم غرق درآرامش است

غیرتو، با هرکسی ناسازگاری می کنم

 

چون دو تا کشورکه مرزمشترک دارند، من

با تواحساسِ قشنگ هم جواری می کنم

  

شب به همراه تمام ابرهای آسمان

دشت اندوهِ دلم را آبیاری می کنم

 

یاد توشیرین ترین رنج است باورکن که من

همچو ایوب پیمبر، بردباری می کنم

 

جزغم عشق تو خوردن روزو شب درزندگی

نه به جایی می زنم سر، نه که کاری می کنم

 

مثل چشم روزه دارانی که می جویند ماه

من برای دیدنت لحظه شماری می کنم


حمدالله لطفی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۲:۰۵
Zahra Gilani

بهم نریز شعر هایم را
دوستت دارم ...
بیشتر از این چه وزنی می خواهی ؟
می خواهمت ..می خواهی ام ..
ببین قافیه اش جور شد !
شب ها عبور می کنی از خواب هایم!
بیشتر از تو چه ارایه ای می خواهم؟
تو می خندی تمام شعر هایم اهنگین می شود
دیگر چه می خواهم؟
تو باشی ..جهان هست ..
بیشتر از این احساس می خواهی؟
تو هستی ..عشق هست ..لبخند هست ..
جهان هست ...دست های گرمت هست ..
دست های سردم هست ..!
و لحظه ی اعجاز ..لحظه ی برخورد نگاهمان!
ببین تمامش جور شد!
تو باشی شاعر می شوم!
زهرامحدثی(گیلانی)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۱
Zahra Gilani

دو سالی می شود که رفتی 

اما هنوز که هنوز است 

صدای اذانت نجوای شمعدانی است

هنوز عطر تو را می دهد گل محمدی 

هنوز رنگ نبودنت میدهد بند بند وجودم

رنگ درد می دهد

عزیزم! الهی همیشه باشی کنارم

الهی دلم تنگ توست برگرد پدر

هنوز بوی غم می دهد خانه

برگرد پدر...

اشک هایم به شفافی روح بزرگ توست

برگرد پدر...

هنوز این منم تنها و اتاق و گریه

هنوز شب قدر است و یادت و قرآن وجوشن وگریه

برگرد پدر

زمین دلم کویر شد در مرکز گیلان

بیا و بارانی کن بهار عمرم

برگرد پدر...

نیستی دلم بغض درد می خواند

فردا روزنامه ها چاپ می کنند..

سیلاب اشکی جهان را تخریب کرد...

به حرمت شب قدر...

برگرد پدر...

زهرامحدثی (گیلانی) 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۹
Zahra Gilani

‏متنی ندارم. حرفم حرف ساده ایست؛ 

امشب مرایاد کن. 

درهر"الغوث"که میگویی، شاید به حق"یارب"گفتنت "خلصنا"یت برای من هم مستجاب شود ...


 التماس دعا

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۳
Zahra Gilani

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم

من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم

شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟

این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم

مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم

یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

از : محمد علی بهمنی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۱
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani