چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

۱۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

این حال من بی توست
بغض غزلی بی لب
افتاده ترین خورشید
زیر سم اسب شب
این حال من بی توست
دلداده تر از فرهاد
شوریده تر از مجنون
حسرت به دلی در باد
پیدا شو که می ترسم
از بستر بی قصه
پیدا شو نفس برده
می ترسه ازت غصه
بی وقفه ترین عاشق
موندم که تو پیداشی
بی تو همه چی تلخه
باید که تو هم باشی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۰۳
Zahra Gilani

آوار رنگ
هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ ها
ناپدید ماند

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۰۹
Zahra Gilani


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۲۵
Zahra Gilani

نگاه کن شیرینم!

آسمان چقدر بی تو زیباست...

امشب به عروج میرسد این دل من

می خندم!

ببین گفتم می خندم!!!!!

دلم سرشار از خداست

دیگر هیچوقت برنگرد

ببین زندگی جاریست بی تو 

این جا همه چیز خوب است...

بدون تو!


                     زهرامحدثی(گیلانی)




۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۵۱
Zahra Gilani
ای برف مهربونم
تویادم دادی آنچه رفته بودم از یاد
تویادم دادی تکیه کردن برخدارا
تویادم دادی شبی سرنکنم جزبه یادش
ومن چقدر احمق بودم...
من تنها را فقط خودش پذیرفت
او رفت
خیلی راحت...
خیلی آسان...
خدای من!
خدای من آغوشت را باز کن
برای من تنها
هنوز جایی در آغوشت هست؟
                        زهرا محدثی(گیلانی)



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۰۱
Zahra Gilani
ای کاش که بودی
شک ندارم که رودست تمام شاعران بلند میشدم
فقط کافی بود تو را وارد نوشته هایم کنم
مثلا چشمانت را همان طور که هست توصیف میکردم
بدون آرایه های ادبی
خنده ات راهم حتما درشعرم جامیدادم
کمی هم ازنمکت رویش میپاشیدم
اگربودی نیازی نبود دنبال واژه ها بگردم
تورادر شعرم میاوردم
وتمام
همه ی جایزه های ادبی دنیا برای من میشد
امیرحسین اکبری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۱۱
Zahra Gilani


من ٬ در آن لحظه ٬ که چشم تو به من می نگرد

برگ خشکیده ایمان را

در پنجه باد

رقص شیطانی خواهش را

در آتش سبز!

نور پنهانی بخشش را

در چشمه مهر

اهتزاز ابدیت را می بینم

بیش از این ٬ سوی نگاهت ٬ نتوانم نگریست

اهتزاز ابدیت را

یارای تماشایم نیست

کاش می گفتی چیست

آنچه از چشم تو ٬ تا عمق وجودم جاری ست.

فریدون مشیری


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۵۶
Zahra Gilani

تو به من خندیدی و نمی دانستی 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
سیب را دست تو دید 

غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 
و تو رفتی و هنوز  
سالهاست که در گوش من آرام آرام 
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

حمید مصدق


من به تو خندیدم 
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 
پدرم از پی تو تند دوید 
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه 
پدر پیر من است
من به تو خندیدم 
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم 
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و 
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک 
دل من گفت: برو 
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را…. 
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام 
حیرت و بغض تو تکرار کنان 
می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

فروغ فرخزاد

  

او به تو خندید و تو نمی دانستی  
این که او می داند  
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی  
از پی ات تند دویدم  
سیب را دست دخترکم من دیدم  
غضبآلود نگاهت کردم  
بر دلت بغض دوید  
بغض ِ چشمت را دید  
دل و دستش لرزید  
سیب دندان زده از دست ِ دل افتاد به خاک  
و در آن دم فهمیدم  
آنچه تو دزدیدی سیب نبود  
دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک  
ناگهان رفت و هنوز  
سال هاست که در چشم من آرام آرام  
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان  
می دهد آزارم  
چهره زرد و حزین ِ دختر ِ من هر دم   
می دهد دشنامم  
کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز  
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم  
که خدای عالم  
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟

مسعود قلیمرادی

 

دخترک خندید و  
پسرک ماتش برد  
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده  
باغبان از پی او تند دوید  
به خیالش می خواست  
حرمت باغچه و دختر کم سالش را 
از پسر پس گیرد 
غضب آلود به او غیظی کرد 
این وسط من بودم  
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم  
من که پیغمبر عشقی معصوم  
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ  
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم  
و به خاک افتادم  
چون رسولی ناکام  
هر دو را بغض ربود  
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت 
او یقیناً پی معشوق خودش می آید  
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود   
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد  
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام  
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز   
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم  
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند  
این جدایی، به خدارابطه با سیب نداشت 

جواد نوروزی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۳۴
Zahra Gilani

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو ، نه آتشی و نه گِلی

چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیز ر آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود

من عاشق چشمت شدم…

شاعر: دکتر افشین یدالهی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۷
Zahra Gilani

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگِ رهایی، رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمتِ ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن منِ بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

افشین یدالهی

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۵۱
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani