چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

۶۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

انقــدر بـــی حـوصـلـــه ام کــه فــرمــایـــش همــــه متـیـنــــه...!!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۵
Zahra Gilani

کبـوترخـوش بـه حالت
چـه جایی میـزنی پر خـوش بـه حالت

دلـم میـخواست آقـا مثل تـــو
اینجـا به من هـم لانـه میدادخـودش بـا دست های مهـربانش بـه من هـم دانـه میداد

دلـم میخـواست من هم مثل تـو پرواز میکــردم

بـه روی گنبد زردش پرم را باز میکردم

و یـا بـا بال هایم پرچــم سبــز حرم را نــاز میکردم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۱
Zahra Gilani

از بیابان بوی گندم مانده است

عشق روی دست مردم مانده است

باز هم یک روز طوفان می شود
هر چه می خواهد خدا آن می شود

می روم افتان و خیزان تاغدیر
باده ها می نوشم ازجوشن کبیر
آب زمزم در دل صحرا خوش است
باده نوشی از کف مولا خوش است

فاش می گویم که مولایم علی است
آفتاب صبح فردایم علی است

هر که در عشق علی گم می شود
مثل گُل محبوب مردم می شود

تا علی گفتم زبان، آتش گرفت
پیش چشمم آسمان آتش گرفت

آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریا وطوفانی شدیم

بغض چندین ساله ما باز شد

یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد

یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد

یا علی گفتیم و گلها وا شدند
عشق آمد قطره ها دریا شدند

از سکوت و گریه سرشارم علی
تا همیشه دوستت دارم علی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۰۹
Zahra Gilani

چهره‌اش مرآتِ «یاسین»، شانه‌هایش «مُحکمات»
خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعادیات»

هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست
هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست

قاسم صرافیان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۰۳
Zahra Gilani



«هر بیت اشاره به یکی از"حضرات معصومین علیهم السلام"داره»

در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد
بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد

بیت‌هایم همه# قرآن روی سر آوردند
 چارده مرتبه. آنگاه دلم محرم شد

ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم
بوسه می‌خواست لبم،  گنبدخضرا خم شد

خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت
گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد

بعد هم پشت همان پنجره‌ی رویایی
چشم من محو ضریحی که نمی‌دیدم شد

خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق
گریه مرهم بشود،خون جگر مرهم شد

گریه کردم، عطش آمد به سراغم، گفتم:
به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد

آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم
کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد

روی  سجاده ی خود یاد لبت افتادم
تشنه‌ام بود، ولی آب برایم سم شد

زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد
از محمد به محمد که میسر هم شد

من مسلمان شده‌ی مذهب چشمی هستم
که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد

سالها پیر شدم در  قفس آغوشت
شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد

کاروان دل من بسکه خراسان رفته است
تار و پود غزلم جاده‌ی ابریشم شد

سالها شعر غریبانه در ابیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خودهمدم شد

داشتم کنج حرم جامعه را می‌خواندم
برگ در برگ  مفاتیح پر از شبنم شد


یازده  پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد

بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت
آی برخیز ز جا قافیه یاقائم شد...

سیدحمیدرضابرقعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۸
Zahra Gilani

دﺳﺖ و ﭘﺎ ﺑﺴﺘﻪ و رﻧﺠﻮر ﺑﻪ ﭼﺎه اﻓﺘﺎدن
ﺑﻪ از آن اﺳﺖ ﮐﻪ در دام نگاه  اﻓﺘﺎدن

ﺳﯿﺐ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻟﺒﺖ ﺑﺎﺷﺪ و آدم ﻧﺨﻮرد؟!!
ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺘﯽ و ﭼﻪ ﺑﯿﻢ از ﺑﻪ  گناه  اﻓﺘﺎدن

ﻻک ﭘﺸﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﺗﻮ ﻣﯽ آﯾﻢ و آه
ﭼﻪ اﻣﯿﺪی ﮐﻪ ﭘﯽ ﺑﺎد ﺑﻪ راه اﻓﺘﺎدن؟

آﺧﺮ ﻗﺼﻪ ی ﻫﺮ ﺑﭽﻪ ﭘﻠﻨﮕﯽ اﯾﻦ اﺳﺖ
ﭘﻨﺠﻪ ﺑﺮ ﺧﺎﻟﯽ و در ﺣﺴﺮت ﻣﺎه... اﻓﺘﺎدن

ﺑﺎ دﻟﯽ ﭘﺎک، دﻟﯽ ﻣﺜﻞ ﭘﺮ ﻗﻮ ﺳﺨﺖ اﺳﺖ
ﺳﺮ و ﮐﺎرت ﺑﻪ ﺧﻂ و ﭼﺸﻢ ﺳﯿﺎه اﻓﺘﺎدن

ﻣﻦ ﻫﻤﺎن ﻣﻬﺮه ی ﺳﺮﺑﺎز ﺳﻔﯿﺪم ﮐﻪ ازل
ﻗﺴﻤﺘﻢ ﮐﺮده ﺑﻪ ﺳﺮ در ﭘﯽ ﺷﺎه اﻓﺘﺎدن

عشق اﺑﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﯾﻪ ی آﺑﯽ دارد
ﺳﺎﯾﻪ اش ﮐﺎش ﺑﻪ دل ﮔﺎه ﺑﻪ ﮔﺎه اﻓﺘﺎدن

حامدعسگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۱
Zahra Gilani

به سینه می زندم سر دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمه‌های صدایت


نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت


ترا ز جرگه‌ی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت


تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی‌کنم اگر ای دوست، سهل و زود ، رهایت

گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دست‌های عقده گشایت؟


به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت


"دلم گرفته برایت"زبان ساده‌ی  عشق است
سلیس و  ساده بگویم: دلم گرفته برایت!
حسین منزوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۰
Zahra Gilani

دیری ست که دل،  آن دلِ دلتنگ شدنها
بی دغدغه تن داده به این سنگ شدنها

 

آه ای نفسِ ازنفس افتاده، کجا رفت
در نایِ نی افتادن و آهنگ شدنها

 

کو ذوق چکیدن ز سرانگشت جنون، کو

جاری به رگِ سوخته ی چنگ شدنها؟

 

زین رفتن کاهل، چه تمنای فتوحی؟
تیمور نخواهی شد از این لنگ شدنها

 

پای طلبم بود و به منزل نرسیدم
من ماندم و فرسوده ی فرسنگ شدنها

ساعدباقری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۴
Zahra Gilani

گفتی غزل بگو، غزل من، چرا غزل؟
وقتی که میشود  مغازله فرمود در عمل

بیهوده است شعر و غزل، وزن و قافیه
مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل

شعر و غزل زبان زمان فراق بود
حالا که در کنار منی،بوسه و بغل
سر تا به پا تو خود غزل ناسروده ای
وقتی که اصل هست عزیزم چرا بدل؟

چشم شراب گون تو خالی من الکحول
لبهای دلفریب تو "احلی من العسل"

از ماذن نگاه تو آن چشمهای مست
فریاد می زنند که "حی علی الامل"

تلخی مکن که چشم  تو را مست خوانده ام
شیرین من مناقشه ای نیست در مثل

دیگر مده حواله ی ما را به روز بعد
مردیم از کشیدن چکهای بی محل

با اینهمه به لطف حضور تو قانعم
از خنده ای دریغ نفرمای لااقل...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۱
Zahra Gilani

لبخند بزن! تازه کنی بغض"بنان" را
بخرام! برآشفته کنی "فرشچیان" را

تلفیق سپید و غزل و پست مدرنی
انگشت به لب کرده لبت منتقدان را


معراج من این بس که در این کوچه بن بست
یک جرعه تنفس بکنم چادر تان را


دلتنگی حزن آور یک کهنه سه تارم
برگیر و برآشوب و بزن "جامه دران" را

ای کاش در این دهکده ی پیر بسوزند
هر چه سفر و کوله و راه و چمدان را

شاید تو بیایی و لبت شربت گیلاس
پایان بدهد این تب و تاب، این هذیان را


عاروس غزلهای منی، بی برو برگرد
نگذار کسی بو ببرد این جریان را!

حامدعسگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۸
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani