میلاد با سعادت شاه شاهان ،سرور شیعیان ،جان جانی ایران برهمه ی مومنان مبارک ..
خوشا به حال کسی که امروز به میهمانی ات آمده آقا...
میلاد با سعادت شاه شاهان ،سرور شیعیان ،جان جانی ایران برهمه ی مومنان مبارک ..
خوشا به حال کسی که امروز به میهمانی ات آمده آقا...
باران گرفت و سوره ی مریم نزول کرد
باران شعر آمد و نم نم نزول کرد
اول نوشت قصه ای از سرگذشت ما
از آن زمان که حضرت آدم نزول کرد
بعدا نوشت قصه ی چشمان خیس تو
قافیه ام رسیده و زمزم نزول کرد
نام تو را نوشتم و دیدم که ناگهان
تصویری از خدای مجسم نزول کرد
تنها دلیل آمدن شعر من تویی
این گونه بود واژه دمادم نزول کرد
آقا سلام آمده ام زائرت شوم
یعنی اگر اجازه دهی شاعرت شوم
ما شاعریم و دست به گیسو نمی زنیم
فالی به غیر گوشه ی ابرو نمی زنیم
باید اذان شعر بگویم برای تو
ما سالهاست نعره ی یاهو نمی زنیم
شغل شریف و محترم ما گدایی است
ما رو به غیر ضامن آهو نمی زنیم
ما را غلام حلقه به گوش آفریده اند
جایی به غیر صحن تو جارو نمی زنیم
حتی اگر که خلق سر از ما جدا کنند
جز رو به روی صحن تو زانو نمی زنیم
موسی رسید در حرمت آبرو گرفت
آمد ز حوض های حریمت وضو گرفت
تو ماورای ذهن و خیال و تجسمی
بالاترین تصور ما از تبسمی
روزی سه بار سمت حرم می دهم سلام
زیباترین جواب «سلام علیکم»ی
کار خداست اینکه به ایران رسیده ای
اصلا تویی حسین همان «زینب قمی»
باب الجواد، باب ورودی هر گداست
تو بهترین وسیله ی حاجات مردمی
ما مردم ری ایم که روزی خور توایم
در سفره ی تو نیست به جز نان گندمی
اذن دخول عرش خدا ذکر «یا رضا»ست
پس هرکه گشت زائر او زائر خداست
هرجا که نام توست همان جا معطر است
هرجا که ذکر توست همان جا منور است
دنبال معجزه بودم که در حرم
دیدم که شعر دور حرم وزن بهتر است
دور حرم نوشته کمی از فضایلت
«بهر شرف ز خاکنشینان این در است
ای روضه ای که دهر ز بویت معطر است
آبت ز کوثر و گلت از مشک و عنبرست
خاکی و نه فلک به وجودت منورست
تا در تو نور دیده ی زهرا و حیدرست»*
کار غزل دوباره به تیغ و جنون کشید
بالا گرفت کار جنون و به خون کشید..
امیر حسین محمودپور
چون ماهیان برکهام، بیتاب ماهم یا رضا !
از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !
من خوب میدانم بدم اما دوباره آمدم
خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !
به به! چه میآید به هم ترکیب ما، آخر بر آن
صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا !
وقت نظر بر گنبد و گلدستههای عرشیت
افتاده با عمامهها از سر کلاهم یا رضا !
تو شرط مستی هستی و هستم ز نیشابوریان
در صحن جمهوری اگر «مشروطهخواه»م یا رضا !
مشروطه و مشروعه را دادم به دست عاقلان
در مجلس مستان تو با پادشاهم یا رضا !
یادم نمیآید یکی از دردهای بی حدم
شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا !
از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی
با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا !
من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانهات
حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا !
پیش ضریحت پیشتر خیر دو عالم خواستم
عمریست من شرمندهی آن اشتباهم یا رضا !
یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند
تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا !
از آب سقا خانهات یک جرعه نوشیدم ببین
«رَستم از این بیت و غزل» من مست مستم یا رضا !
چندی است که یک دختر زیبای شمالی
باموی کمی روشن و انبوه شلالی
با عطر خوش مریم گیسوی رهایش
با چشم پراز شیطنت ,ابروی هلالی
با خنده مستانه خود برده دلم را
یک گردش پر جاذبه در دامن شالی
دزدیده دل در به درم را ,نفریبد
یک وقت شما را دگر, آهای اهالی:
من عاشق یک گل شده ام دست خودم نیست
چون باد شدم مست ز عطرش به چه حالی
لعنت به همه فاصله ها مرگ بر احساس
مانده نگه خالی من بر گل قالی
محدثه رکنی
خوش تر از قالی کرمان، غزلی ساخته ام
نخ به نخ زیر قدم های تو انداخته ام
تا به فرش غزلم، نقش ترا زنده کنم
فارق از این همه خوبی، به تو پرداخته ام
من خود آن قالی پا خورده ی خاک آلودم
زیر پاهای تو رنگی ست، که من باخته ام
تو مه آلودی و من کوهنوردی که هنوز
چیزی از جلوه ی معنای تو نشناخته ام
بر سر قله ی عشقم من و سرمست و خراب
آتشم، پرچم دیوانگی افراخته ام
بهم گفتی خداحافظ منم میگم خداسعدی! ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﻟﺒﻬﺎﺕ ، ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻃﺮﺡ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ!!! بهم گفتی خداحافظ منم میگم خداعطار!! ﺑﺪﻭﻥ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ ، نخستین لحظه ی ﺩیدار!! بهم گفتی خداحافظ منم میگم خداسهراب!! ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺍﻍ ﺗﻮ ، ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎب!!! بهم میگی خداحافظ منم میگم خداخیام!! ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﻍ ﺁﺗﯿﺶ ﻟﺒﺖ ، ﺭﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ ﻟﺒﻬﺎﻡ! بهم میگی خداحافظ منم میگم خداجامی!! اﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻧﺸﯽ ﻫﺮﮔﺰ ، ﺍﺳﯿﺮ ﺗﯿﺮه ﻓﺮﺟﺎﻣﯽ !!! بهم میگی خداحافظ منم میگم خدا نیما! ﻣﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﺎﺷﻖ ، ﺑﺪﻭن ﺗﻮ ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ...
مثل یک کنکوری آشفته از یک تست بد..
رتبه ام بالا و پایین میشود با چشم تو ..
مستی اش قطعا مرا در اوج، ماوا میدهد..
میبرد اما به پایین پیچش ان اخم تو...
از نسل بهار و دشت شالی هستی
مشتی به دهان خشکسالی هستی
از پا قدم تو باز باران آمد...
ای عشق!گمان کنم شمالی هستی؟!
بهرام محمودی
خیال کودتا دارم از استبداد چشمانت ..
تحصن کرده ام فعلا به گوهر شاد چشمانت...!
تو از حزب سیه چشمان،من از کابینه ی عشقم..!
به بادم می دهد اخر خیال یاد چشمانت!!!