زبان شعرم را میسپارم به دست هایت
تا در آغوش تو شعله بگیرد
طفل نوپای احساس عمیق من
تا فشرده شود بغض های گذشته ام
تا فراموش شود درد های مبهم قدیم
میسپارم به تو...
تا خالی شود کوله بارم از درد و رنج
تا به تو تکیه زند تمام باور های من
تو را دوست میدارم...
همچون شب های بلند زمستانی
همچون حال دم دمی مزاج رشت
همچون حال لیلی در گنجور
تو را به راستی دوست میدارم..
تا با تو زنده شود حس شعر در من باز
تا تو بسازی خنده هایم را
تا تو باشی و تنها تو...
زهرامحدثی (گیلانی)