من برای خودم کسی هستم
من برای خودم کسی هستم
دور وبرخرده ی عشق هم کم نیست
زندگی سرد بود اما خوب
خانه و سقف و خانه ای هم بود
گهگداری نوشته ای ..چیزی
از قلم دستمایه ای هم بود
زندگی سرد بود اما عشق
می توانست کارگر باشد
می توان قطب را جهنم کرد
پای عشق درمیان اگر باشد
خواب دیدم که شعرو شاعر را
هر دو را در عذاب می خواهی
ازتعابیر خواب ها پیداست
خانه ام را خراب می خواهی
دیگر ای داغ دل چه می خواهی؟
از چنین مرد زیر آواری
رد شو از این درخت افتاده
می توانی که دست برداری
گفته بودی همیشه خواهی ماند
سنگ بارید شیشه خواهی ماند
گفته بودی بهار در راه است
ماه باران سوار در راه است
گفته بودی ولی نشد انگار
گفته بودم نفاق می افتد
اتفاق اتفاق می افتد
گفته بودم شکست خواهم خورد
از تو هم ضربه شست خواهم خورد
گفته بودم در اوج ویرانی
از من و خانه رو بگردانی
گفته بودم اما عقب عقب رفتی
شب شنیدی و نیمه شب رفتی
دیدی اخر نفاق هم افتاد
اتفاق از اتاق هم افتاد
چشم باز کردم از تو بنویسم
لای درباز و باد می امد
بادعا ها ی پشت در پشتم
باید این درد مختصر میشد
حرف ها را به کوه می گفتم
قلبش از موم نرم تر میشد
علیرضا آذر