ایمان دارم ......
دفترم مات روز های خوش است ...
می نویسم ،تلخ،سخت ...
اما می نویسم .....
روزی می رسد که دیگر نمی نویسم ......
روزی می رسد که تو می مانی و نوشته هایی بی من ...
روزی می رسد که این تویی که فقط می خوانی و می خوانی ...
و این منم که نیستم ،نیستم .........نیستم .......
روزی می رسد که به حرف هایت می خندی ......
آن روز نوشته های من برایت غمگین ترین تراژدی قرن می شود ....
روزی من از بند غم رها می شوم ....
سرشار از شادی و .........
آن روز سرانجام فال های حافظ و قند و نبات است..
آن روز ،من هستم و دنیایی از آن من ....
من به معجزه ی قرآن ایمان دارم .....
من به اشک های تنهایی ام ایمان دارم ......
من به روح سرگردان اما آرامم ایمان دارم .......
من به قلبم که می چرخد بر مدار مشهد ........
من به نیرویی ماورای زمین ........
من به آرامش حضوری که هست اما نیست ......
من به مهربانی خدایم .......
ایمان دارم ......
زهرامحدثی(گیلانی)