ممــنــون ....
پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۳۸ ب.ظ
بین منو تو فاصله ی دیوار چینه...
خاطره ها در ذهنم نقطه چینه .......
از آن همه احساس حال تنها .......
تنها نبودنت را به نامم زده اند ......
دل من تنها نیست ...دل تو هم ...
من به مرزاستان ها مشکوکم.....
مگرمی شود دل را مرز بندی کرد؟
مگر می شود احساس را به زنجیر کشید؟
مگر می شود عشق را به سلیب کشید؟
من و رسوایی و کوله بار گناه ......
تو و تنهایی و یک کوه درد و عصیان ...
جام را از باده ی احساس لبریز کرده ام ....
من ریخته ام ،نوشیدنش با تو ..........!
راستی ممنون که ناراحتم کردی ..
ممنون که روز تولدم را از یاد بردی ...
ممنون که تلخ می نویسی ...
ممنون که کار را به دخالت دیگران کشانده ای ..
ممنون که باعث شدی جای خالی نبودنت را دیگران پر کنند ..
ممنون که هر وقت هستم دیگران هستن ..
ممنون به خاطر این همه مهربانی ...!!!!
ممنون .
زهرامحدثی(گیلانی)
خاطره ها در ذهنم نقطه چینه .......
از آن همه احساس حال تنها .......
تنها نبودنت را به نامم زده اند ......
دل من تنها نیست ...دل تو هم ...
من به مرزاستان ها مشکوکم.....
مگرمی شود دل را مرز بندی کرد؟
مگر می شود احساس را به زنجیر کشید؟
مگر می شود عشق را به سلیب کشید؟
من و رسوایی و کوله بار گناه ......
تو و تنهایی و یک کوه درد و عصیان ...
جام را از باده ی احساس لبریز کرده ام ....
من ریخته ام ،نوشیدنش با تو ..........!
راستی ممنون که ناراحتم کردی ..
ممنون که روز تولدم را از یاد بردی ...
ممنون که تلخ می نویسی ...
ممنون که کار را به دخالت دیگران کشانده ای ..
ممنون که باعث شدی جای خالی نبودنت را دیگران پر کنند ..
ممنون که هر وقت هستم دیگران هستن ..
ممنون به خاطر این همه مهربانی ...!!!!
ممنون .
زهرامحدثی(گیلانی)
۹۳/۱۱/۱۶