وقتی در متن خیابان سقوط می شوی ...
سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۳۱ ب.ظ
می خواستم شیرین بنویسم ...نشد ...
از غم فراق یار بنویسم ....نشد ..
می خواستم گرم بگیرم با کلمات...
شاید طلوع دوباره ی شعر شوند ...نشد ..
می خواستم از گل افتابگردان بنویسم ...نشد ..
می خواستم از باران بنویسم ...نشد ...
می خواستم از تلخی روزگار بنویسم ...نشد ..
می خواستم ای دردانه خدای مهربانم !از تو بنویسم ...نشد ...
می خواستم از شبی گرم در چله ی تابستان بنویسم ...نشد ...
می خواستم از نقطه ی کور بنویسم ....نشد ..
می خواستم تلخ شوم ٰسنگ شوم ٰ......نشد ..
می خواستم از یار بنویسم ...نشد ..
می خواستم از تو بنویسم ...نشد ..
نشد ....چون نخواست ........
گفت: فراموشش کنم...
گفت :تلخ شوم.... ٰسنگ شوم....بی رحم شوم ...
گفت :مدفونش کنم ٰ......خاکستر کنم یادش را ......
گناه از من نیست ...
خودش برید ......خودش دوخت .......
خودش گفت !!!
زهرامحدثی(گیلانی)
۹۳/۱۱/۲۱