جان جوانی....
برای با تو بودنم راه ستاره رفته ام
هر سفر ثانیه راه من به شماره رفته ام
هزار پنجره نگاه در انتظار ساخته ام
روح غرور مرده را در اشک خود شناخته ام
جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ای
زبان احساس مرا تو عاشقانه کرده ای
اسم مرا صدا بزن به قصه دعوتم بکن
به خواب روی شانه ات بیا بد عادتم بکن
جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ای
زبان احساس مرا تو عاشقانه کرده ای
مرا به خلوتت ببر جان بده به نگاه من
ببوس تا پاک شود در عشق تو گناه من
شبانه با نگاه تو رنگ سپیده می شود
گل از تماشای رخت چه آب دیده می شود
پیش شراب چشم تو باده کنار می رود
سری که گرم عشق توست به سمت دار می دود
جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ای
زبان احساس مرا تا عاشقانه کرده ای
اسم مرا صدا بزن به قصه دعوتم بکن
به خواب روی شانه ات بیا بد عادتم بکن
جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ای
زبان احساس مرا تو عاشقانه کرده ای
مرا به خلوتت ببر جان بده به نگاه من
ببوس تا پاک شود در عشق تو گناه من