شعر را مرهم می کنم تا تو خوب قصه شوی!!!!
جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۱۲ ب.ظ
می خواهم شعری ..مرهمی برای دلت بنویسم ...نمی شود
زندگی گویی زمانی برای با تو بودنم دل تنگ می شود......نمی شود؟؟
من زمان را به درمان می کشم ..زمین مال توست ...
من کجا گفتم که باران چیزی جز توست؟؟
من کجا گفتم هوای گیلان هوای تو نیست؟؟
یا که زندان چیزی جز بی تو بودن است؟؟
دل من نگرانت بود ای نگار دل شکسته ی منظومه ..
دل تو سخت گرفته از این فاصله ...
من به انتظار تو برای تو می نویسم ..
که شاید فردا طول درمانی بیابد این دل آشفته !
تو طبیب قهاری هستی ...دوای تغییر من تجویز تو بود..
مهر غم رسته از دلم ...تعبیر تو بود..
زندگی صفحه ی زیبای یک دل بارانی ...
من به امید حال خوب تو ........
فردا را برای تو ......
به سلابه ی زمان می کشم ..
فردا را برای تو امروز نگه می دارم...
من در انتظار آمدنت در ناوگان دریایی دلت به انتظار می نشینم ...
زهارمحدثی(گیلانی)
۹۳/۱۲/۰۸