ماه از شب بر نمی گیرد نگاه خویش را
پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ب.ظ
عفو فرمودی غلام روسیاه خویش را
گرچه خود هرگز نمی بخشد گناه خویش را
سایه ات را از مدار روسیاهان برمدار
ماه از شب بر نمی گیرد نگاه خویش را
چشم بر گل دسته ها می دوزم و حس می کنم
کفتری در سینه ام گم کرده راه خویش را
ابر ها در سینه ام تا سر به هم می آورند
می کشم تا توس بغض گاه گاه خویش را
در گذار از گنبدت تنها نه ما، خورشید نیز
برکشد از کاکل زرین کلاه خویش را
تا حدیث نور گفتی، شاعران لب دوختند
آهوان سرمه سا، چشم سیاه خویش را
جز تو شاهی نی ست در عالم که گاه بار عام
پر کند از خیل خاصان بارگاه خویش را
در خراسان یافتم - ای آن که می گفتی مرا
بر زمین پیدا نخواهی کرد ماه خویش را-
هر که روشن دل تر این جا مستجاب الدعوه تر!
هم دم آیینه هایش ساز آه خویش را
۹۴/۰۱/۱۳