از این و ان پرسیدم احوال تو...
پنجشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ
ببین تا کجا پیش رفتم در جغرافیای تو
که از این و ان پرسیدم احوال تو
مرا تقصیر نیست قلم توان سرودن دارد
ببین تا کجا شده چشمانم به دست تو اسیر
که به هوای شعر هوادار تو شده
می گیرد دلم به هوای تو
باز صبح پنج شنبه و باز دل بیقرار من
باز دلی که قلم شد تا درد بنویسد
به هوای نبودنی چند ساله
مراببخش که به ماضی استمرارت کردم
برای من تو تمام ضمایر حالی
از این و آن اگر روزی بگذریم
در آن زمین و خاک جایی،خانه ای برای من برگزین
نه که بگویی مرا به مرگ تعلقی است
مرا توان زندگی کردن بدون تو نیست
زهرامحدثی(گیلانی)
۹۴/۰۲/۱۰