می روی اما بدان...
دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۶ ب.ظ
می روی اما بدان
عمر من است می رود
بتنهایی می ترسم ز رفتنت
گه دیگر
دلت نیاید به پیشم
به تنهایی کبوتر دلت
به اسمان
که پرکشیده
که می روی
اینجا دلم هلاک تو ست
بگو که کی تو می ایی
به تنهایی به کدامین امید کنم شب
به کدام کنم روز
که من بمانم به یاد تو
تو که می روی به تنهایی
تو که می
روی
برو
فقط ببرتو با خود
این دل من
که به یاد من
تو باشی
میان فرشتگان
تو به تنهایی خاموش نمی شوداین اشک
چرا باز می بارد
هنوز نرفته ای که
دلتنگ تو شدم
به تنهایی بیا
که ببوسم دست و پا و دو چشم شهلایت
مرا مده
دوری که بی تو می میرم
من به تنهایی وقت نبودنت
تو بدان بغض مرا خواهد کشت
که دستم به دست تو نرسد
روز وصل در شام تنهایی
سراغ من را تو بگیر
از ابر
در شب بارانی
که رعدش صدای من
و باران اشک من است به تنهایی
۹۴/۰۳/۰۴