تو نگاه کردی مرا، بارانی فرو ریخت!!!
زمین زیر پایم گویی به یکباره ریخت!
تو نگاه کردی مرا بغضی گلویم را گرفت!
زبان نگاهت سخت در آغوشم گرفت!
تو نگاه کردی مرا... اه.... عجب هوا خوب شد!
یک نگاهت را ببین! انگار قلبم را گرفت!!
همچو فرهاد تیشه به کوهی را گرفت!
تمام نگاه های دنیا را کناری گر بگذارم...
نگاه تو به یکباره تمام جانم را گرفت!
تو حواست نبود که چه حاصلی داد شالیزار نگاهت!
اما همین نگاه زبان شعرم را باز گرفت!
حضورت کافی نبود انگاری برآیم چون یک نگاه
به یکباره تمام حالم را گرفت!
هوا سخت آفتابی شد پس نگاهت وقتی
گفتم که نگاهت تمام رویایم را گرفت!
دوست دارم زبان نگاهت را ببین
یک نگاهت تمام شعرم را گرفت!
زهرامحدثی(گیلانی)
بیدار می شوی
به خودت صبح بخیر می گویی
برای خودت چای می ریزی
تکیه می دهی به خودت
و فکر می کنی
دل ات برای چه کسی
باید تنگ می شده است؟
و فکر می کنی ...
چرا هیچکس
آنقدرها که باید خوب نبود ؛
که بی او
این صبح شهریور
از گلویت پایین نرود .
رویا شاه حسین زاده
میخواهم برای تو نامه بنویسم
میترسم
پستچی عاشقت شود
کبوتر برگردد ، دق کند و دوری ات را بمیرد
میخواهم برای تو نامه بنویسم
میترسم
شهر رفتنت را بفهمد
رود نبودنت را مرداب شود
و خواب ، شب را کابوس کند
میترسم
در راه به باد برود
بعد به دست چوپانی برسد و
هوای گوسفندانش را رها کند و
به هوای تو ، گوسفند شود ...
میترسم
جاده راه نرود ، بن بست شود
خانه خر شود و در ،
به لنگه بچرخد و لج کند و
"تـــو نیستی را" زنگ بزند
میخواهم برای تو نامه بنویسم
میترسم ...
میترسم باز عاشق ات شوم !
افشین صالحی
خورشید را
می دزدم فقط برای تـــو !
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوستت
دارم !
فردا تو می فهمی
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم !
آخ ... فردا !
راستی چرا فردا نمی شود ؟
این شب چقدر طول کشیده ...
چرا آفتاب نمی شود ؟
یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته ؟
در اب شستی تن بی تابت را
دیدند تمام رود ها خوابت را
لبهام شکل بوسه -ماهی شده اند
بنداز درون اب قلابت را ...