گـاهـى …
دلـت”بـه راه” نیسـت !!
ولـى سـر بـه راهـى …
خـودت را میـزنـى بـه “آن راه” و میـروى …
و همـه ،
چـه خـوش بـاورانـه
فکـر میکننـد … کـه تــــو … “روبـراهـى”….!

گـاهـى …
دلـت”بـه راه” نیسـت !!
ولـى سـر بـه راهـى …
خـودت را میـزنـى بـه “آن راه” و میـروى …
و همـه ،
چـه خـوش بـاورانـه
فکـر میکننـد … کـه تــــو … “روبـراهـى”….!
یادت باشد …
من اینجا کنار همین رویاهای زودگذر …
به انتظار آمدن تو …
خط های سفید جاده را می شمارم …
من را همیشه خواندی و نشناختم تو را
از غصه ها رهاندی و نشناختم تو را
این بندهی اسیر معاصی و نفس را
از درگهت نراندی و نشناختم تو را
بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی
با من همیشه ماندی و نشناختم تو را
بر خان رحمت و کرم و استجابتت
عمری مرا نشاندی و نشناختم تو را
شب های جمعه تو نمک اشک و روضه را
بر جان من چشاندی و نشناختم تو را
با رأفت و بزرگی و آقائیت مرا
تا کربلا رساندی و نشناختم تو را
شاعر : یوسف رحیمی
در سرم تویی ... در چشمم تویی ... در قلبم تو ... من عکس دسته جمعی توام ...
آتش می زنم
دلی را که تـــــــو
در آن نباشی ..
هر سال بهار با تـــو می آید !!
ای عابر بزرگ که با گامهای تو ...
از انتظار پنجره تجلیل میشود
تا کی سکوت و خلوت این کوچههای سرد
بر چشم های پنجره تحمیل میشود؟
آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل میشود؟
بی شک شبی به پاس غزلهای چشم تو
بازار وزن و قافیه تعطیل میشود
«آنروز هفت سین اهورایی بهار
موعود! با سلام تو تکمیل میشود»
زهرا بیدکی
ماه من !
آسمان حجم خردی است ......
رودخانه بهتر است ......
آسمان چطور جای تو را پرکند؟
وقتی جای خالی ات می فشارد قلبم را......
وقتی بودنت گرمای هستی بخش این تن رنجور من است ......
ماه من!
ببین نقش تو در آب چه زیباست!!!!
برمن خرده نگیر .....
زیبایی تو بی انتهاست .........
ای مسافر بی مقصد یک روز بارانی ..
ای هجوم بی وقفه ی یک رباعی ......
ای باران تند زمستانی ....
تو را به جای همه ی ستارگان اطرافت.....
دوست دارم .....
زهرامحدثی(گیلانی)
سکوت تو فریاد دردناک من است ...
سکوت نکن ....
بگذار دنیا بفهمدکه تو .......
همان خاص ترین معشوقه ی دنیایی .....
ماه من!عکس تو در آب چه زیباست ..ببین.!
برای ماه بودنت تو را به خورشید نیاز نیست .....
ولی من برای خاص بودنت وجودت را ....
همان ماه بودنت را دارم .....
واین مردم چقدر احمقند که نمی دانند .....
سادگی بخشی از جنون است.....
زهرامحدثی(گیلانی)
برای من تلخ نوشتن معنایی ندارد ........
وقتی تو همینجایی .........
.در یک قدمی من ..........
وقتی نفسهای گرمت مینوازد صورت یخ زده ام را .......
وقتی وجود مهربانت در ارامش ابدی من شریک است ........
وقتی تو هستی دنیای من رنگی ست ......
رنگارنگ از تمام رنگ های لبخند های تو.............
وقتی تو هستی شعر زانو می زند در مقابل خدای عشق ........
وقتی تو هستی دفترم از سپید بودن در می اید ......رنگ تو می گیرند ........
.ای زیباترین رویای عاشقانه ی من .......ای فریاد سکوت دل من .........
.به عشق سوگند ..........
وجودت ارامش دل من است ...........
بمان ...........همین جا ........کنار من.......
زهرامحدثی(گیلانی)
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﺩﺍﻡ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ
ﯾﻌﻨﯽ ﺷﺎﻟﯿﺰﺍﺭﺍﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﻡ ﺳﺒﺰ ﻻﻫﯿﺠﺎﻥ،
ﮐﻠﻮﭼﻪ ﻭ ﭼﺎﯾﯽ ﻫﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻧﺰﻟﯽ ﻭ ﺑﻠﻮﺍﺭﺵ،
ﺑﺎﻗﺎﻻ ﭘﺨﺘﻪ ﻭ ﻓﻼﻓﻼﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻗﻠﻌﻪ ﺭﻭﺩ ﺧﺎﻥ،
ﺍﺧﺘﻪ ﺗﺮﺵ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭﺍﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺻﻮﻣﻌﻪ ﺳﺮﺍ،
ﺻﻨﻮﺑﺮ ﻭ ﺍﺑﺮﯾﺸﻤﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎﺳﻮﻟﻪ،
ﺧﻮﻧﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺮﺩﻣﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﺟﻨﮕﻠﻬﺎﺵ،
ﺭﻭ ﮐﻮﻫﻬﺎ ﻭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ،
ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺸﻤﺖ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﺍﺵ، ﺧﻮﺷﮕﻼ ﻭ ﺑﺎﻣﺮﺍﻣﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﻬﻠﻮﺍﻥ ﻧﺎﻣﺠﻮ، ﺳﯿﺮﻭﺱ ﻗﺎﯾﻘﺮﺍﻥ ﻭ ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭﺍﺵ
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺳﻤﯿﻌﯽ، ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺿﺎ ﻭ ﺩﮐﺘﺮﺍﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﻗﺎﺳﻤﯽ، ﭘﻼﻛﺒﺎﺏ، ﻣﺎﻫﻰ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﻏﺬﺍﻫﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﺮﻛﻴﺐ ﺟﻨﮕﻞ ﻭ ﺩﺭﻳﺎ ﺗﻮ ﮔﯿﺴﻮﻡ ﻭ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﻫﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻳﺒﺎﻛﻨﺎﺭ ﻭ ﺳﺎﺣﻞ ﭼﻤﺨﺎﻟﻪ،
ﺑﺎﺩﺍﻯ ﻣﻨﺠﻴﻞ ﻭ ﺗﻮﺭﺑﯿﻨﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻳﺘﻮﻥ ﺭﻭﺩﺑﺎﺭ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﺳﺘﺎﺭﺍ،
ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺳﺎﺣﻠﯽ، ﺧﻮﻧﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺳﻘﻒ ﺳﻔﺎﻟﯿﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﺎﻟﺶ، ﮐﻮﻩ ﻫﺎ، ﺟﻨﮕﻼ ﻭ ﺩﻻﻭﺭﺍﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺿﻮﺍﻧﺸﻬﺮ ﻭ ﺷﺎﻧﺪﺭﻣﻦ، ﻣﺎﺳﺎﻝ ﻭ ﯾﯿﻼﻗﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻔﺖ، ﺷﺎﺯﺩﻩ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻭ ﺧﻮﻧﻪ ﭼﻮﺑﯿﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻭﺩﺳﺮ، ﮐﻼﭼﺎﯼ ﻭ ﻭﯾﻼﻫﺎﺵ،
گیلان یعنی رشت
ﻭﺩﻭﺭﺩﻭﺭﺗﻮﻣﻄﻬﺮﯼ منظریه ﻭﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﺵ،
ﮔﯿﻼﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺸﻖ،
* ﮔﯿﻼﻧﯽاش ﮐﭙﯽ