چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

عاشق که می‌شوی
قشنگ می‌شوی
قشگ مثل روزهایِ آفتابی
روزهایی که آفتاب می‌آید و هوا برایِ دیدن
داغ می‌شود

قشنگ مثل وقتی که‌می‌گویی
گرمم است
بیا بریم طرفِ جایی
کنار چشمه‌ای ، لب دریایی

قشنگ مثل رفتن‌های زیر یک درخت
دراز به دراز شدن و
روبه آسمان
به‌هم نگاه کردن

قشنگ نه مثل وقتی که تو را در ابری سوار ‌ببینم و
بگویم:
هوی کجا ؟
بخدا من تو را قشنگ دوست دارم

قشنگ مثل وقتی که باد بگیرد و
ابر برگردد
باران شود
و من چترِ تو باشم

عاشق که می‌شوی
تو
خیلی قشنگ می‌شوی

افشین صالحی


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۳۰
Zahra Gilani

اندکی غم داشت چشمان تو،
حالا بیشتر زندگی با عشق اینطور است: پرتشویش‌تر
خویشتن‌داری و این خوب است اما فکر کن
روزگاری می‌رسد من با تو قوم و خویش‌تر…!
گاه با امواج گیسو، گاه با یک طره مو
گاه نیش کوچکی کافی‌ست، گاهی نیش‌تر
یک نظر گفتند در اسلام تنها جایز است
حیف! با حسرت دلت را می‌شد از این ریش‌تر…
احتیاجی نیست با من آبروداری کنی
من تو را آشفته‌تر هم دیده‌بودم پیش‌تر
هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو با آنکه من
مطمئنم تو از اینها عاقبت‌اندیش‌تر…


مژگان عباسلو

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۲۲
Zahra Gilani

این جا بحث احساس است و عقل توانش نیست ....

این جا دستان همان منتظران همیشگی اند ..

این جا چشمان همان ماهان آسمانند ...

این جا سرودن است و سرودن است و سرودن ......

این جا بحثی سر کنج قلب نیست ......تمام حجم دلت باید تسخیر شده باشد..

این جا بحثی بر سر رهگذری در زندگی نیست ....میزبان ابدی زندگی می طلبد .....

این جا بحثی برسر حرفی هر چندمختصر در خاطرات نیست .....تمام ابعاد خاطرات است ...

این جا دوست داشتن خلاصه میشود در بارانی تند بر سر من ..

این جا دوست داشتن خلاصه می شود در تپش های قلب تو .....

این جا دوست داشتن خلاصه می شود دربیقراری های یک شب سرد زمستانی ...

این جا دوست داشتن خلاصه می شود در توهمات عاری قلب خسته ی من ........

این جا دوست داشتن خلاصه می شود در دوست داشتن و دوست داشتن و دوست داشتن ......

زهرامحدثی(گیلانی)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۵۱
Zahra Gilani

عقل گفت: من سبب کمالاتم.

عشق گفت: نه من دربند خیالاتم.

عقل گفت: من مصر جامع معمورم.

عشق گفت: من پروانه دیوانه مخمورم.

عقل گفت:من بنشانم شعله غنا را.

عشق گفت: من درکشم جرعه فنا را.

عقل گفت: من مونسم بوستان سلامت را.

عشق گفت: من یوسفم زندان ملامت را.

عقل گفت: من سکندر آگاهم.

عشق گفت: من قلندر درگاهم.

عقل گفت: من صراف نقره خصالم.

عشق گفت: من محرم حرم وصالم.

عقل گفت:من تقوی به کار دارم.

عشق گفت: من دعوی چه کار دارم.

عقل گفت: من در شهر وجود مهترم.

عشق گفت: من از بود و وجود بهترم.

عقل گفت: مرا علم و بلاغت است.

عشق گفت: مرا از هر دو عالم فراغت است.

عقل گفت: من قاضی شریعتم.

عشق گفت: من متقاضی ودیعتم.

عقل گفت: من دبیر مکتب تعلیمم.

عشق گفت: من عبیر نافه تسلیمم

عقل گفت:من آیینه مشورت هر بالغم.

عشق گفت: من از سود و زیان فارغم.

عقل گفت:مرا لطایف غرایب یاد است.

عشق گفت: جز دوست هر چه گویی باد است.

عقل گفت:من کمر عبودیت بستم.

عشق گفت: من بر عقبه الوهیت مستم.

عقل گفت:مرا ظریفانند پرده پوش.

عشق گفت: مرا حریفانند دردنوش.

عقل گفت: من رقیب انسانم، نقیب احسانم، بسته تکلیفاتم، شایسته تشریفاتم، گشاینده در فهمم، زداینده زنگ و همم، گلزار خردمندانم، مستغفر هنرمندانم. ای عشق، تو را کی رسد که دهن باز کنی و زبان به طعن دراز کنی؟ تو کیستی؟ خرمن سوخته ای، و من مخلص لباس تقوی دوخته ای.

عشق گفت: من دیوانه جرعه ذوقم، برآرنده شعله شوقم. زلف محبت را شانه ام، زرع مودت را دانه ام. منصب ایالتم عبودیت است، متکاء جلالتم حیرت است. ای عقل تو کیستی؟ تو مودب راه و من مقرب درگاه. آن روز که روز بار بود و نوروزی عشرت یار بود، من سخن از دوست گویم و مغز بی پوست جویم. نه از حجاب ترسم و نه از حجاب پرسم. مستانه در آیم و به شرف قرب حق بر آیم، تاج قبول نهم بر سر، و تو عقلی همچنان بر در.

 

خواجه عبدالله انصاری


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۱۱
Zahra Gilani

یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم ، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس ، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده !
به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت، در مورد اقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند...
احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره ، لابد فقط به آدم های با کلاس و شیک پوش و با شخصیت میده ! بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چین !! با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!
کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست ! دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : اقای محترم ! بفرمایید !
قند تو دلم اب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم !
چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اون قدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم ، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود؟؟؟
.
.
دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۴۲
Zahra Gilani

نگار ما! به صحبت جانان نیامدی !!!!!!!

خودت بودی ولی به مهمانی باران نیامدی..

فریاد تو خود رعد صد خانه برکشین...

نیامدی ولی به خانه ی دلم خوش آمدی ...

کجاست ان دل افسون سرشت شب ؟

تو خود فرشته ای !به معراج زمین خوش آمدی ..

نگاه کن!ببین ! زمین به یمن حضورتو می خندد..

نیامدی ولی به اشک ریزان اسمان خوش امدی...

دلم هوای دلت کرده بود بی تردید ..

خبر نداشت که تو خود سالهاست به میزبانی دلم خوش آمدی ...

دلم ثانیه ای از تو توان نوشتن ندارد .....

خوش امدی به دلم تو باز خوش امدی ....!

زهرامحدثی(گیلانی)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۵۰
Zahra Gilani
اینجا هوای تو کمی کم شده بیا نفسی تازه کن ...
دلم از درد پر از رنج شده بیا جای خالیت را پرکن ...
بگذار دلم تنگ شود ..چشمم تار شود ...
یا تو بیا و باز نگاهی به دلم کن ...
ای دوست کجایی ؟دل من رنج کشیده است .
گویند تو را درد اسیر کرده و نمی دانند تو خود صید منی.....
انگار حواست نیست این جماعت مدتیست دربه درند ...
انگار حواست نیست من منتظرم ..در قفس باز است واما
کجا دارم من یارای پرواز کردن را ؟
تو بیا درد من به سر شود بعد نرو ....می گویم نرو ..
دفتر شعر من باز است بیا غزلی تازه کن ..
یا که بر پهنای دلم قدمی تازه کن ...
تو بیا باز دلم پر بکشد از قفست ..
تو پرواز کنی با منو و من یک دم از تو بخوانم که تویی قاصد پیامم ..
که تویی حبس بریده ی بر دلم ........
تو بیا .....
زهرامحدثی(گیلانی)


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۴۹
Zahra Gilani
مرغ محبتم من ، کی آب و دانه خواهم
با من یگانگی کن ، یار یگانه خواهم
شمعی فسرده هستم ، بی عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهی سوز شبانه خواهم
افسانه محبت ، هر چند کس نخواند
من سر گذشت خود را ، پر زین فسانه خواهم
بام و دری نبینم ، تا از قفس گریزم
بال و پری ندارم ، تا آشیانه خواهم
تا هر زمان به شکلی ، رنگی بخود نگیرم
جان و تنی رها از ، قید زمانه خواهم
می آنقدر بنوشم ، تا در رهت چو بینم
مستی بهانه سازم ، گم کرده خانه خواهم
رحیم معینی کرمانشاهی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۲۲
Zahra Gilani

از دل و دیده، گرامی تر هم آیا هست؟
دست،
آری، ز دل و دیده گرامی تر : دست!
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،
بی گمان دست گران قدرتر است.
هرچه حاصل کنی از دنیا، دستاوردست!
هرچه اسباب جهان باشد، در روی زمین،
دست دارد همه را زیر نگین!
سلطنت را که شنیدست چنین؟!
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!
خوش ترین مایه ی دلبستگی من با اوست.
در فروبسته ترین دشواری، در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم: هیچت ار نیست مخور خون جگر،
دست که هست!
بیستون را یاد آور، دستهایت را بسپار به کار،
کوه را چون پرِ کاه از سر راهت بردار!
وه چه نیروی شگفت انگیزیست،
دست هایی که به هم پیوسته ست!
به یقین، هرکه به هر جای در آید از پای
دست هایش بسته ست!
دست در دست کسی،
یعنی: پیوند دو جان!
دست در دست کسی،
یعنی: پیمان دو عشق!
دست در دست کسی داری اگر،
دانی، دست،
چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست،
لحظه ای چند که از دست طبیب،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد،
نوشداروی شفابخش تر از داروی اوست!
چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست،
پرچم شادی و شوق است که افراشته ای!
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست!
دست، گنجینه ی مهر و هنر است:
خواه بر پرده ی ساز،
خواه در گردن دوست،
خواه بر چهره ی نقش،
خواه بر دنده ی چرخ،
خواه بر دسته ی داس،
خواه در یاری نابینایی
خواه در ساختن فردایی!
آنچه آتش به دلم می زند، اینک، هردم سرنوشت بشرست،
داده با تلخی غمهای دگر دست به هم!
بار این درد و دریغ است که ما،
تیرهامان به هدف نیک رسیدست،ولی
دست هامان، نرسیدست به هم!!!

فریدون مشیری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۲۰
Zahra Gilani

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

دل درنایی من اینهمه بیهوده مگرد
خانه دوست همین جاست اگر بگذارند

سند عقل مشاع است اگر بگذارند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند

غضب آلوده نگاهم میکنید ای مردم
دل من مال شماهاست اگر بگذارند

محمود اکرامی فر

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۱۰
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani