چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

شاعر شده­ ام اوج در اوهام بگیرم

هی رقص کنی از تنت الهام بگیرم

 

شاعر شده ­ام صبرکنم باد بیاید

تا یک غزل از روسری ­ات وام بگیرم

 

هی جام پس از جام پس از جام بیاری

هی جام پس از جام پس از جام بگیرم

 

آشوب شوی در دلم آشوب بیفتد

آرام شوی در دلت آرام بگیرم

 

سهمم اگر افتادن  از این بام بیفتم

سهمم اگر اوج است از این بام بگیرم

 

سنگی زدم و پنجره ­ات باز...ببخشید

پیغام فرستادم پیغام بگیرم

شاعر شدم اقرار کنم وصف تو سخت است

 شاعر شدم از دست تو سرسام بگیرم

محمدحسین ملکیان

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۳۴
Zahra Gilani

شرمی ست در نگاه من ، اما هراس نه
کم صحبتم میان شما ، کم حواس نه
چیزی شنیده ام که مهم نیست رفتن ات !

درخواست می کنم نروی ، التماس نه

از بی ستارگی ست دلم آسمانی است
من عابری " فلک " زده ام ، آس و پاس نه
من می روم ، تو باز می آیی ، مسیر ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه
پیچیده روزگار تو ، از دور واضح است
از عشق خسته می شوی اما خلاص نه

کاظم بهمنی


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۳۲
Zahra Gilani

در استکان من غزلی تازه دم بریز
مُشتی زغال بر سرِ قلیان غم بریز
هِی پُک بزن به سردیِ لبهای خسته ام
از آتش دلت سرِ خاکسترم بریز
گیراییِ نگاه تو در حدّ الکل است
در پیک چشم های تَرَم عشوه کم بریز
وقتی غرورِ مرد غزل توی دستِ توست
با این سلاح نظم جهان را به هم بریز

بانو! تبر به دست بگیر انقلاب کن
هرچه بت است بشکن و جایش صنم بریز
لطفاً اگر کلافه شدی از حضور من
بر استوای شرجیِ لبهات سم بریز...!

امید صباغ نو

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۵۰
Zahra Gilani

منتظر آمدنتم ای دوست ..

برای لحظه ای بیا به خلوتگاه دلم ....

بیا!!!

"زهرا"

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۵۳
Zahra Gilani

باران می بارد ...

هوای نوشتن داشتم ثانیه ای قسمت شد ...

بی پروا به میهمانی ات می آیم ببخش انگاری زحمت شد..

قصد من دیداری کوتاه بود ..اما به گمانم مانع رحمت شد ..

ساعتی بود که دلم هوای آسمان داشت ..

تقصیر من نیست ..شاید این هم روزی جز حکمت شد ...

سرود سرد شبانگاهی ات ای دوست گرامی بادت ...

می خواهم به میزبانی باران بروم ...

زهرامحدثی(گیلانی)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۵۹
Zahra Gilani

سفر بهانۀ دیدار و آشنایی ماست

از این به بعد «سفر» مقصد ِ نهایی ماست

در ابروان من و گیسوان ِ تو گرهی ست

گمان مبر که زمان ِ گره گشایی ماست

خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار است

همین بهانۀ آغاز ِ بیوفایی ماست

زمانه غیر زبان قفس نمی داند

بمان که «پرنزدن» حیلۀ رهایی ماست

به روز وصل چه دلبسته ای ؟ که مثل ِ دو خط

به هم رسیدن ِ ما نقطه ی جدایی ماست

فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۴۷
Zahra Gilani

شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست

آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده ست

زندگی چون ساعت شماطه داره کهنه ای

از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست

چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم

چای می نوشم ولی از اشک،فنجان پر شده ست

بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند

دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده ست

دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر

شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست

شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! شهر

از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده ست

فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۴۴
Zahra Gilani

قند و شکر است آن لب و دندان که تو داری

لبخند بزن، تاجر قند و شکرم کن

 

(هادی خرسندی)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۱
Zahra Gilani

یاران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد
که گفتی
دیگر، زمین، همیشه، شبی بی ستاره ماند.

آنگاه، من، که بودم
جغد سکوت لانه تاریک درد خویش،
چنگ زهم گسیخته زه را
یک سو نهادم
فانوس بر گرفته به معبر در آمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ با لبم شررافشان:
آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!
خون را به سنگفرش ببینید! ...
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ... شاملو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۵۵
Zahra Gilani

باید کمک کنی، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند، پرم را شکسته اند

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت، سرم را شکسته اند
مهدی فرجی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۴۴
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani