من و یک جاده ی تو در تو ..

من و یک جاده ی تو در تو ..
راهی بس دور و مقصد عاشقی...
تو که هستی زندگی عطر مشهد می دهد ..
به گمانم تو خودت سوغات ماورایی...
زندگی درد دارد بی دریغ..
ای من از تو ..دلم مانده است بی پادشاهی
من نمی دانم ماندنم در این زندان صلاحست یا نه
تو که می دانی . گاهی بیا به ملاقاتی  ..
تو که باشی دلم هوای مشهد می دهد ..
مثل کبوتر های مشهد می شوم..بی هوا و خرافاتی
من نگاهم به سوی مشرق است ...
به گمانم کسی آنجاست به میزبانی..
من می شوم دل تنگ و هر آیینه می پرسم ..
تو کجایی که شوم سینه چاکت به میهمانی ..
مولای من مشهد خانه ی زیبایی است می دانم ..
اما گاهی بیا کنار این غلامl"گیلانی"
زهرامحدثی(گیلانی)

دلـــم تنگـتـــــــ مــی شـــود ........

خدای من!

خدای مهربان من!

دلم تنگت می شود در عمیق ترین نقطه ی سجده !

دلم تنگت می شود در رکوع شبانگاهان ..

ودر بی قراری یک روز سرد

خدای من!

روحم را به دریا می زنم !

آه!

آه !که دل من آنقدر ها هم دریایی نیست!

بی نفس می خوانمت ..

کجایی؟!!نفس تنگ مرا طاقت بی یاری نیست!

دل من گلدان گمشده  ی روز های برفی..

ای من به فدایت گل من! زندگی صحنه ی زیبایی نیست!

بی تو من عابر گم کرده راه بیابان می شوم

ای مقصد بی تردید من !بیابان نشینی کار" گیلانی" نیست!

من گناهم رو به سقف و تو آیینه ی من !

رحم کن ای دوست ! عکس من نقش دل رحمانی نیست!

زیبا ! خطایم بسیار! دلم کوچک ...

دیدن روی بنده گناهکار !می دانم !کار خدایی نیست!

زهرامحدثی(گیلانی)

ممنونم.............

تا تورو دارم حس میکنم دنیا تو دستامه
وقتی که عشقت
مث ِ نفس همیشه همرام ِ
دیگه باور کن که بودنت تموم ِ دنیامه
به تو نزدیکم وقتی که
تنها زیر ِ بارونم
خیلی دلتنگم تو این روزایی
که پریشونم
چجوری بگم خداجون از تو ممنونم
.
ممنونم
واسه این زندگی و هوای ی تازه
واسه هرچی که منو یاد ِ تو میندازه
واسه امروز که نمیزاری.تموم شه
من تورو دوست دارم بی حد و اندازه
ممنونم
واسه این زندگی و هوای ی تازه
واسه هرچی که منو یاد ِ تو میندازه
واسه امروز که نمیزاری تموم شه
من تورو دوست دارم بی حد و اندازه
.
.
.
تا تورو دارم حس میکنم دنیا تو دستامه
وقتی که عشقت
مث ِ نفس همیشه همرام ِ
دیگه باور کن که بودنت تموم ِ دنیامه
به تو نزدیکم وقتی که
تنها زیر ِ بارونم
خیلی دلتنگم تو این روزایی
که پریشونم
چجوری بگم خداجون از تو ممنونم
.
ممنونم
واسه این زندگی و هوای ی تازه
واسه هرچی که منو یاد ِ تو میندازه
واسه امروز که نمیزاری تموم شه
من تورو دوست دارم بی حد و اندازه
ممنونم
واسه این زندگی و هوای ی تازه
واسه هرچی که منو یاد ِ تو میندازه
واسه امروز که نمیزاری تموم شه
من تورو دوست دارم بی حد و اندازه

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست

دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست

 

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا

دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!

 

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را

قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست

 

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد

آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

 

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست

حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست

 

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری

گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

فاضل نظری

لبخندهای شادی و غم فرق دارند.............

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن
پروانه‌های مرده با هم فرق دارند

فاضل نظری

ای مرگ! تابوتی که با خود می‌برم خالی است...!!!!

از شوکت فرمانرواییها سرم خالی است
من پادشاه کشتگانم، کشورم خالی است

چابک‌سواری، نامه‌ای خونین به دستم داد
با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است

خون‌گریه‌های امپراتوری پشیمانم
در آستین ترس، جای خنجرم خالی است

مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟
تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی است؟

ای کاش سنگی در کنار سنگها بودم
آوخ که من کوهم ولی دور و برم خالی است

فرمانروایی خانه بر دوشم، محبت کن
ای مرگ! تابوتی که با خود می‌برم خالی است

فاضل نظری

ای عشق مهمانی بس است!!!!

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است می‌بارد! فراوانی بس است

نسل پشت نسل تنها امتحان پس می‌دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم
سفره‌ات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است!

فاضل نظری

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟؟؟!!

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

فاضل نظری

پلنگت خیره می گردد به سمتت ماه من هرشب.......

کنار چای تلخم شعر با طنبور می چسبد
هوا سرد است و یک سیگار هم بد جور می چسبد

پلنگت خیره می گردد به سمتت ماه من هرشب
تماشایت از این منظر چقدر از دور می چسبد

گل پیراهنت زنبور ها را عاشقت کرده است
و بی خود نیست بر لبهای تو زنبور می چسبد

نه چشمم شور بازار و نه دل شوری دگر دارد
بگو آخر به من هم وصلۀ ناجور می چسبد؟

دو چشمان تو چنگیز و دل من نیز نیشابور
نگو یک حملۀ دیگر به نیشابور می چسبد

 

بریز از سم خود ای مار در این خوشۀ انگور
تعارف کن مرا، امشب فقط انگور می چسبد

سید حکیم بینش

عشق یعنی با خـــــــــ❤ــــــــ❤ـــــــــ❤ـــــــــدا تنها شدن !!!