چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و

من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم

تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی

من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟

یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد

تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من

در پس پرده ایمان بــــه تــــو کافـــر باشـم

دردم این است که باید پس از این قسمت ها

سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم

غ.طریقی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۳۷
Zahra Gilani

بغضی که مانده در دل من وا نمی‌شود

حتی برای گریه مهیا نمی‌شود

بعد از تو جز صراحت این درد آشنا

چیزی نصیب این من تنها نمی‌شود

آدم بهانه بود برای هبوط عشق

اینجا کسی برا تو حوا نمی‌شود

دارم به انتهای خودم می‌رسم ببین

شوری شبیه باد تو برپا نمی‌شود

از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم

احساس من درون غزل جا نمی‌شود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۳۴
Zahra Gilani

تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم

شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم

تو چیستی که من از موج هر تبسم تو

بسان قایق سرگشته روی کردابم

تو در کدام سحر بر کدام اسب سپید

تورا کدام خدا

تو را کدام جهان

تو از کدام ترانه تو از کدام صدف

تو در کدام چمن همره کدام نسیم

تو از کدام سبو

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه

چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه

مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه

کدام نشاه دمیده از تو در تن من

که ذره ها وجود تو را که می بیند

به رقص می آیند

سرود می خوانند

چه آرزوی محالیست زیستن با تو

مرا همین بگذارند یک سخن با تو

به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!

به من بگو که برو در دهان شیر بمیر

بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف

ستاره ها را از آسمان بیار به زیر

تو را به هر چه تو گویی به دوستی سوگند

هر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه

که صبر راه درازی ، به مرگ پیوسته ست 

تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه

تو دور دست امیدی و پای من خسته ست

همه وجود تو مهر است و جان من محروم

چراغ چشم تو باز است و راه من بسته ست

فریدون مشیری


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۳۲
Zahra Gilani

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی

شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!

من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۲۷
Zahra Gilani

رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی

زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۲۴
Zahra Gilani
غم‌خوار من به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی

                                   با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند

                                      می‌بینمت برای تماشا خوش آمدی

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

                                      ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی

پایان ماجرای من و عشق روشن است

                                      ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیری‌ام سخنی بیش از این نبود

                                      منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر

                                      دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی!

 

فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۴۴
Zahra Gilani

از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند

یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند

فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۲۳
Zahra Gilani

گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست
ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست

بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!

ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟
روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست

ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است
از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست

در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ
جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست

گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟
گوهری مانند مرگ  آنقدر هم نایاب نیست!...

فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۱۹
Zahra Gilani

همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

 دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

 چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست

فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۰۹
Zahra Gilani

تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست

نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست! 

فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم

که هرچه رود در این سرزمین مسافر توست

همان بس است که با سجده دانه برچیند

کسی که چشم تو را دیده است و کافر توست!

به وصف هیچ کس جز تو دم نخواهم زد

خوشا کسی که اگر شاعر است، شاعر توست! 

که گفته است که من شمع محفل غزلم؟!

به آب و آتش اگر می زنم بخاطر توست

فاظل نظری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۶
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani