خدایا دردم را میدانی.......بازم شکرت مهربان خدای من!.....

منم؛ بنده ات... عزیز درگاهت... محبوب "تو"...
خوب می دانی که این روزها چقدر دلتنگ و خسته ام ...
دلتنگِ همه چیز... "تو" ، "او" و حتی خودم....
خسته ام.....................از خودم، خودم و خودم....
معبودا؛
چه کسی جز "تو" صدای دلتنگی هایم را می شنود و خستگی هایم را می بیند؟!
چه کسی جز "تو" دل می سوزاند برای لحظه لحظه های تنهایی ام...
که من با "تو" که باشم از عالمی بی نیازم... "نیاز" در نبودن "تو" به وجود می آید... در نداشتن "تو".... در حس نکردن "تو"..
معبودا...
خستگی هایم را می بینی و هیچ نمی گویی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شاید دوست داری هر روز خسته تر به درگاهت بیایم و "تو" نظاره کنی وجود خاکی خسته ام را ...
و در عوض بال و پر بگیرد روح بی تابم در جوار محبت هایت، نوازش هایت و لطف بی حدت...
معبودا...
بی قراری ها و دلتنگی هایم را می بینی و هیچ نمی گویی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!! می دانم که می خواهی بفهمم این دنیا ارزش "دلبستن" ندارد..
که هر که به غیر "تو" دل بست ، دلتنگ ترین خواهد بود...
که "تو" برای هرکَس کفایت می کنی...
که وقتی به "تو" دل بسته باشم؛ نه غمگینم و نه خسته... نه دلتنگ و نه بال و پر شکسته...
که "تو" قوّت بال منی، که "تو" نغمه ی شادی بخشِ حال منی، که "تو" پناه خستگی های منی، که "تو" قرار دلِ دلتنگ منی...
معبودا...
اشکهایم را می بینی؟!!! برای "تو" دلتنگم... بیقراری هایم برای "تو"ست...
با "تو" حرف می زنم، برایت می گریم، کودکی می کنم ، خواسته هایم را به زور می طلبم و "تو" با صبوری و محبت مرا نظاره می کنی و لبخند می زنی به رویم...
با لبخند "تو" دل می کَنم از همه ی غمها، از همه ی شیطنت ها و کودکی ها، از همه ی "دلبستگی ها"...........................
لبخند "تو" ؛ جان دوباره ی من است... لبخند "تو" معجزه ی رهایی بخش همه ی خستگی ها و دلتنگی هاست...
"من و یک لحظه جدایی؛ نتوانم، نتوانم...
بی "تو" من زنده نمانم...."
هااااااای دکتر مارا ببخش
مارا ببخش که شریک گرفتیم برای خدایمان
مارا ببخش که آواره گی هایت را ندیدیم
دکتر مارا ببخش
میشود بازگویی خبری از مزینان
میشود باز گویی که چه کشیدی
در جایی که همه بودند و هیچ نبودند
چه گذشت دکتر ؟
در انفرادی چندبار ترجمه کردی
داستان خیانت کوفه را
چند بار مرور کردی فرات را
چند بار خواندی بی صدا
دکتر مارا ببخش!
درد هایت را سپردی به کدامین فریاد
شهادت نگرفت تو را از یاد ما
یادت زنده خواهد بوددر خاطرمان
زهرا محدثی (گیلانی)
(و گمان نکنید که شهدا مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند)
می نویسم از عشق
می نویسم از تو
می نویسم ازسحرگاهی تلخ
می نویسم از نسیمی که وزید
صبح بیدار درگوشم ندا
می نویسم که نرود از یادت
نرود کاین جا
کسی هست که بیدار
می خواند از دل شب
می نویسم از شب تار
می نویسم از خدایم
خدایی که منت میگذارد و
قدم می گذارد در لحظه لحظه هایم
خدایا بیرحمانه ،عاشقانه .می خواهمت
بمان و بدان که می لرزد دستانم
اگر عشقت را بگیری از دل تنهایم
فراموش نکن که باید بمانی
برای من !
زهرا محدثی (گیلانی)
ای کاش ......ای کاش بودی....
هیچ دانی که نگاهی پر اشک شد دیشب
هیچ دانی که دلی غرق گناه شد دیشب
هیچ دانی که دستی پر خون گشت دیشب
هیچ پرسیدی زخویش که چه کردی با دل شب
هیچ پرسیدی زخویش که چه شکستم دیشب
تو هیچ ندانی!تو ندانی دل من غرق خون گشت دیشب
زهرامحدثی(گیلانی)
من سنگم
از سنگ زاده شدم
ودر دل سنگ فرو میروم
دلی دارم به وسعت سنگینی سکوت دریا
چشمی دارم از جنس سنگریزه های ته اقیانوس
دستانی دارم که جز سنگ نمی نویسند
این خاصیت سنگ است
می نویسد از دل تنگی هایش
آخر سنگ هم دلی دارد
دلی سنگ تر از برف
آااااای آدم ها !
مرا به خاطر سنگ بودنم ببخشید.......
زهرا محدثی (گیلانی)
سحر نزدیک است.
می دانی! نبودم اهل شعرعاشقانه هیچ وقت
شعر هایم سر ردیف " تنها "ختم می شد
می دانی! اگر از عشق بگویی می گویند دیوانه ای؟
نبودم اهل شعر عاشقانه قبل از تو
شاعری بودم تنها در آسمان دنیای خودم
پرواز می کردم،شاد بودم،نداشت عقابی قصد شکارم را
می دانی! خنده هایم می رسید به عرش کبریا شاید
به خود ،خودخدا شاید
غفلت کردم ،آری غفلت کردم تو که بودی همیشه را
به حساب نیاوردم عقاب
غفلت من ثانیه ای بیش نبود
اما نمی دانم چرا از آن پس می خراشد صدای بغضم
گوش خدا را
می دانی!
ببین چه کردی با من؟
زهرا محدثی (گیلانی)
چقدر خوبه که تو هستی چقدر خوبه تو رو دارم
چقدر خوبه که از چشمات میتونم شعر بردارم
تو که دلواپسم میشی همه دلواپسیم میره
شاید این باسه تو زوده یا شاید باسه من دیره
واست زوده بفهمی من چرا اواره ی دردم؟
واسم دیرم از این خلوت به شهرعشق برگردم
واسم دیره پشیمون شم چه خوبه با تو شب گردی
واست زوده بفهمی که چه کاری با خودت کردی؟
لالالا لالالا لالالا
نه اینکه بی تو ممکن نیست
نه اینکه بی تو میمیرم
به قدری مسریه حالت که دارم عشق میگیرم
همه دلشوره ام از اینه که عشق اندازه ی حاله
تو جوری عاشقی کن که نفهمم عشق با کوتاهه
باست زوده بفهمی من چرا اواره ی دردم؟
باسم دیرم از این خلوت به شهرعشق برگردم
واسم دیره پشیمون شم چه خوبه با تو شب گردی
واست زوده بفهمی که چه کاری با خودت کردی؟
لالالا …