چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

۶۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

منتظر یک شب طوفانی ام

در به در ساعت ویرانی ام

پای خودم داغ پشیمانی ام

مثل خودت درد خیابانی ام

"با همه ی بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام"

مرد فرو رفته در آیینه کیست ؟

تا که مرا دید به حالم گریست

ساعت خوابیده حواسش به چیست ؟

مردن تدریجی اگر زندگی ست

"طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی ام"

من که منم جای کسی نیستم

میوه ی طوبای کسی نیستم

گیج تماشای کسی نیستم

مزه ی لبهای کسی نیستم

"دلخوش گرمای کسی نیستم

آمده ام تا تو بسوزانی ام"

خسته از اندازه ی جنجال ها

از گذر سوق به گودال ها

از شب چسبیده به چنگال ها

با گذر تیر که از بال ها

"آمده ام با عطش سال ها

تا تو کمی عشق بنوشانی ام"

شعر اگر خرده هیولا شدم

آخر ابَر آدم تنها شدم

گاه پریشان تر از این ها شدم

از همه جا رانده ی دنیا شدم

"ماهی برگشته ز دریا شدم

تا تو بگیری و بمیرانی ام"

وای اگر پیچش من با خمت

درد شود تا که به دست آرمت

نوش خودم زهر سراپا غمت

بیشترش کن که کمم با کمت

"خوب ترین حادثه میدانمت

خوب ترین حادثه میدانی ام ؟"

غسل کن و نیت اعجاز کن

باز مرا با خودم آغاز کن

یک وجب از پنجره پرواز کن

گوش مرا معرکه ی راز کن

"حرف بزن ابر ِ مرا باز کن

دیر زمانی است که بارانی ام"

قحطی حرف است و سخن سالهاست

قفل زمان را بشکن سال هاست

پر شدم از درد شدن سال هاست

ظرفیت سینه ی من سال هاست

"حرف بزن حرف بزن سال هاست

تشنه ی یک صحبت طولانی ام"

علیرضا اذر

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۱
Zahra Gilani

من ترا برای شعر

بر نمی گزینم

شعر،مرا برای تو

برگزیده است

در هشیاری

به سراغت نمی آیم

هر بار

از سوزش انگشتانم

در می یابم که باز

نام ترا...

می نوشته ام...

 حسین منزوی

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۴
Zahra Gilani

تو غلط می کنی اینگونه دل از ما ببری :)

 

تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری

 سر خود آینــه را غـــرق تماشــا ببری

 

مرده شور من ِ عاشق که تو را می خواهم

گـــور بابای دلـی را کــــه بـــه اغــــوا ببری

 

چه کسی داد اجازه که کنی مجنونم؟

به چـه حقی مثلن شهرت لیلا ببری؟

 

به من اصلن چه که مهتابی و موی تو بلند

چـــه کسـی گفتـه مرا تا شب یلدا ببری؟

 

بخورد توی سرم پیک سلامت بادت

آه از دست شرابی که تو بالا ببری

 

زهر مار و عسل ، از روی لبم لب بردار

بیخودی بوسه به کندوی عسلها ببری

 

کبک کوهــی خرامان ! سر جایت بتمرگ

هی نخواه این همه صیاد به صحرا ببری

 

آخرین بار ِ تو باشد که میآیی در خواب

بعد از این پلک نبندم کــه به رویا ببری

 

لعنتـی ! عمـــر مگر از سر راه آوردم

که همه وعده ی امروز به فردا ببری

 

این غزل مال تو ، وردار و از اینجا گم شو

به  درک  با  خودت  آن  را  نبری یا ببری

 

 

 شهراد میدری

 

 

 

پ.ن: شاعر ِ عصبی پوزخند

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۸
Zahra Gilani

 

صدای گریه اش شنیده می شود

حتی در حجم ترافیک

و

در تراکم روزمرگی ها

تهران هر چه قدر که بزرگ شود

هنوز هم

فرزند توست

               "شاعر تهران"

و بوی شهرزاد و سندباد را می دهد...!

 

 

 

 

"پوریا بیگی"
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۶
Zahra Gilani

دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست
عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست

ساده مثل عامل تاراج "بانک صادرات"
قلب من را برده ای ، دستم به جایی بند نیست 

می شود پایان تلخ عاشقی را حدس زد
پاسخ عاشق ولی چیزی بجز لبخند نیست 

اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو
قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست

من فقط با وصف زیبایی تو شاعر شدم
پیش چشمت اسم شاعر لایقم هرچند نیست 

علی صفری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۲
Zahra Gilani

 

یکشنبه است،بوی غزل می دهد تنت

بوی گلاب،بوی عسل می دهد تنت

 

در انحنای عصر غریبانه ای چنین

انگار باز طعم بغل می دهد تنت

 

آهسته تر قدم بزن از روی شعرهام

روی زمین بکر، گسل می دهد تنت

 

ـ حیّ علی ببوسمت عالیجناب شعر!

ـ حیّ بخیر خیر عمل می دهد تنت

 

عاشق ترین دقایق یکشنبهء منی

وقتی مجال بحث و جدل می دهد تنت

 

من هم به رقص آمده ام بس که آنقدر

مفعولُ فاعلاتُ فعل می دهد تنت

 

صبح دو شنبه شاعر این چند بیت مست

طعم غزل، عسل و بغل می دهد تنش...

 

ابوذر دارابی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۸
Zahra Gilani

حال من خوب است اما

بی خیالش می شوم ..

سیگار زخم عجیبی است اما

بی خیالش ..می کشم ...

چتر سایه بان خوبی نیست برای تو

قطره ی افتابت می رود تا عمق جان،بی خیالش ،عادت می شود

چشم هایت نوید زندگی دارند ،می دانم ولی

با مرگ من کمی تر می شوند

این همه قبرستان هست چرا اینجا

شایدم نزدیک تو ،خدا نزدیک تر می شود

بی خیال درد و گریه و زجه های بی مورد

خانه ی کوچک من انقدر ها هم تنگ نمی شود

شنیده ام از حافظ و مولانا و سعدی

ان موقع خدا به ادم نزدیک تر می شود

من نمی دانم ولی گریه برای تو خوب نیست

حیف است چشمان زیبایت بارانی می شود ...

زهرامحدثی(گیلانی)



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۷
Zahra Gilani

بگذار از چشمانت الهام بگیرم
یا کمی عاشقی از دلت وام بگیرم
قرار ما این نبود که سکوت کنی
شکنجه برای این دل خوب نیست باید قبول کنی
این همه اواز و شعر و غزل وترانه
همه به کنار ،این شعر را بکن به قلبت روانه
شعر های زیاد ،و نگاه های عاشقانه
خسته ام کرده اند،تو نمونه ی بهتری سراغ داری برای این دیوانه
من شاعر شالیزارم ،غرقم کرده است گیلان با ان همه ترانه
دقت کنی می یابی در چشمانم
سیل عظیم چندی پیش جهانم
می نویسم ،که نوشتن مسکن است برای من
کمی چای یا قهوه بهتر است برای من
دوستت دارم ،بی پروا می گویم
که فردا نگویی ،بی وفا بود و بدون حرف رفت ..
زهرامحدثی(گیلانی)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۹
Zahra Gilani


گر خدا رحم کند دل به تو قامت دارد
ور نه دنیا به تنم رخت قیامت دارد

 

بس که گاهی به خودم سخت ریاضت دادم
این چنین گفت دلم چون به تو عادت دارد

 

ای که مهتاب رخت سایه بی افکنده به ماه
دل ما بر دل تو سخت ارادت دارد

 

می شود گاه بیایی و به ما سر بزنی
چون نگاه تو بهشت است سخاوت دارد

 

درپی چشمه ی احساسم وحیران توام
دیدن روی تو از دور غرامت دارد

 

خسته درراه کویر و پی نامی زتو ام
کاش بودی که تنم قصد خیانت دارد!

 

تو بگو یاور من فلسفه ی دوری خود
ورنه جبریست نبود تو که طاقت دارد!

 

آسمان دل من ابری بی حوصله شد
تا تو فریاد زدی عقل شهامت دارد

 

آنچنان روز وشبم را گره ی کور زدی
که اگر باز کنم باز خسارت دارد...

 

تا کجا سوی تو آیم تو چرا دور روی
مگراین دشت پر از خار سیاحت دارد

 

شعله ی عشق پس ازمرگ نگردد خاموش
این چراغی ست که در قلب تو قدرت دارد

 

ای "سراچه" بکش این رنج که در پایانش

چون ببینی که خدا در تو عمارت دارد...!

"علی غفاری(سراچه)"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۳
Zahra Gilani

گاهی به نغمه های دلم گوش می کنم

جز عشق هرچه هست فراموش می کنم


پیری رسید و تار هوس می تنم هنوز

یعنی: شکار لعل لب نوش می کنم


گاهی هم از پیاله ی چشم بتان شهر،

بیتی،قصیده ای ،غزلی نوش میکنم


چون پیچکی که سخت بپیچد به جان سرو

با ماه خویش دست درآغوش می کنم


دیوانه ی سکوتم و لب های بوسه خواه

آواز بوسه ای ست، اگر گوش می کنم


هر بار توبه می کنم از عاشقی و باز

چشمت چه می کند که فراموش می کنم

 

 

 

 


"کمال الدین علاءالدینی شورمستی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۵
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani