دلم زمینی میخوادصاف...
دلی میخواهد پاک
وآسمانی آبی
من باشم وآسمانم...!
دلم زمینی میخوادصاف...
دلی میخواهد پاک
وآسمانی آبی
من باشم وآسمانم...!
عفو فرمودی غلام روسیاه خویش را
گرچه خود هرگز نمی بخشد گناه خویش را
سایه ات را از مدار روسیاهان برمدار
ماه از شب بر نمی گیرد نگاه خویش را
چشم بر گل دسته ها می دوزم و حس می کنم
کفتری در سینه ام گم کرده راه خویش را
ابر ها در سینه ام تا سر به هم می آورند
می کشم تا توس بغض گاه گاه خویش را
در گذار از گنبدت تنها نه ما، خورشید نیز
برکشد از کاکل زرین کلاه خویش را
تا حدیث نور گفتی، شاعران لب دوختند
آهوان سرمه سا، چشم سیاه خویش را
جز تو شاهی نی ست در عالم که گاه بار عام
پر کند از خیل خاصان بارگاه خویش را
در خراسان یافتم - ای آن که می گفتی مرا
بر زمین پیدا نخواهی کرد ماه خویش را-
هر که روشن دل تر این جا مستجاب الدعوه تر!
هم دم آیینه هایش ساز آه خویش را
آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است
بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده
وخدا حافظی اخر چه تلخ بود ولی گذشت
این معما کمی سخت بود ولی گذشت
گفته بودی دل از دل کندن کار سخت ست
گفته بودی ولی راه همواربود و گذشت ..
خیابان کمی خاطره داشت ولی گذشت
گفته بودی حساب خنده هایم دست من نیست
چیزی شبیه روح درون من نیست
گفته بودی درد دارم ..درد دارم ..درد..
گفته بودی کسی شبیه مرگ درون من است
هم ندایی مثل گریه با من است..
گفته بودی حال من زنجیر به زنجیر کشیدست
ادامه را من می گویم کمی صبر کن
گفته بودم کسی جز تو هم صحبتم نیست
مردم دروغ گویند .شایعه سازند .کسی جز تو همدم من نیست
گفته بودم حرف ها را باور نکن .داستان درست نکن
گفته بودم ولی انگار یادت نیست
کسی جز تو برادر من نیست ...
زهرامحدثی(گیلانی)
بهــــار آمده اما هــوا هــوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف می آمد
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست
نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست
کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم!؟
میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست
بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه می خورد انگشت های باران...آه
شبیه در زدن تــــو...ولـــــی صدای تـــو نیست
تــــو نیستی دل این چتــــر ، وا نخــــواهد شد
غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست
خیلی خوشحالم که هرلحظه کنارمن
عطر گرمت تو وجود من
خیلی خوشحالم که هستی باز
تو تمام ثانیه های من
خیلی خوشحالم که می کاری
گل خنده روی لبام.....
خیلی خوشحالم که دوباره
اغوش گرمت بازه به روم
خیلی خوشحالم
که هستی خداجونم .........
خیلی خوشحالم
زهرامحدثی(گیلانی)
دلم هوای گریه دارد
حال و هوای مشهد دارد
ببخش آقا مداح خوبی نیستم
شاعر بودن دل می خواهد و
یک جرعه آب خضر
دلم ،دست گره خورده در ضریح می خواهد
یک بغل عطر مشهد می خواهد
گنه کارم ،شفیع می خواهم
همیشه خواسته داشتم
اینبار دل سنگی می خواهم ..
اینبار بودنتان را می خواهد...
گریه های من جواب می دهد می دانم
ندیدم کسی که دست خالی از کنار شما برود ....
زهرامحدثی(گیلانی)