زندگی آرام است،
مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است،
مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است،
مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است،
مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست،
زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی مثل زمان در گذر است...
زندگی آرام است،
مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است،
مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است،
مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است،
مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست،
زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی مثل زمان در گذر است...
من و به حال من رها نکن
تو که برای من همه کسی
اگه هنوزم عاشق منی
چرا به داد من نمیرسی؟؟؟؟!!!!!!!!
من از تصور نبودنت !!!!!!
رو شونه ی تو گریه می کنم......
منی که دل بریدم از همه .....
ببین برای تو چه می کنم .....
تمام عمر رد شدم ازت
ببین کجا شدم اسیر تو!!!!!!!!!!!!!!!
به پشت سر نگاه نمی کنم
که برنگردم از مسیر تو
به حد مرگ می پرستمت
ولی برای عشق تو کمه
خودت به من بگو !!
بهشت تو کجای این همه جهنمه؟؟!!!!!!!!!!!
منو به حال من رها نکن ..
گفت لیلی را خلیفه کان توی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت خامش چون تو مجنون نیستی
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
جدا زدامن مادر به دام دانه بیفتد
ز نازکی ز ندامت ز بیم صبح قیامت
بدان نشان که شنیدی، سری به شانه بیفتد
سری به شانه بیفتد
به کار آنکه برون از بهشت گشته عجب نیست
که در جهنم غربت به یاد خانه بیفتد
نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهی
خدای را که مبادا دل از نشانه بیفتد
دل از نشانه بیفتد
دلم به کشتی کربت به طوف لجه غربت
چو از کرانه ی تربت به بیکرانه بیفتد
شوم چو ابر بهاران ز جوش اشک چو باران
که دانه دانه برآید که دانه دانه بیفتد
جهان دل است و تو جانی نه بلکه جان جهانی
همه سکندر و دارا کزین فسانه بیفتد
خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو
بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد
خیال کن که غزالم
خیال کن که غزالم
بیا و ضامن من شو
خیال کن که غزالم
الا غریب خراسان رضا مشو که بمیرد
اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد
ترانه سرا : حسن رضوانی
بارون و دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرن توی یه آه
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسهی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچهها قدم بزن
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
چشم هایت را باز کن
همان امانت من را
و بخوان :"فکر و خیالش همش باهامه
هرجا که میرم ،جلو چشامه"
شعر قافیه و وزن نمی خواهد
یک دل سپید می خواهد و یک قلم سیاه
و چند خطی سپید گویی بی مورد
چشم هایت را باز کن
همان صدای خاموش را
بگذار جهان بفهمد
دلی پاک هنوز هست بیدار
بگذار بازوانت اغوش گرم خدا باشد و
اشک هایت باران رحمت الهی
بگذار به پهنای مهربانیت
جهان خفته بیدار گردد
بگذار صدای تو
تنها صدای دل نواز طبیعت باشد
و خط زیبایت
همان معجزه ی خدا
بگذار برای یکبار دیگر
انقلابی شکل بگیرد
برای حالت
بگذار این حال خوب باقی بماند..
زهرامحدثی(گیلانی)
و هوا چقدر خوب می شود ..
وقتی بارانی مرا یاد تو می اندازد..
یا که وقتی صدای گرم تو را
در دلم می شنوم ...
و من برای نوشتن ..
دلیل نمی خواهم
حالی خوب می خواهم ..
حالی مشابه تنها نبودن ..
زهرامحدثی(گیلانی)