چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

۵۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۷
Zahra Gilani

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۳
Zahra Gilani

من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم

شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم

 

شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست

باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم

 

هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد

این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم

  

شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را

می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم

  

یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود

گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۱
Zahra Gilani

یه وقتایی چه خوشحالی ، یه وقتایی دلت تنگه

یکی حرفاتو میفهمه ، یکی انگار از سنگه

چه آسون بهترین میشی ، چه آسون تر یه بیهوده

چرا سردرگمی امروز ، تا بوده همین بوده

واسه دلتنگیایه تو ، یکی با گریه بیداره

یکی چشماشو میبنده ، میره و تنهات میزاره

با اینکه خسته ای شاید ، از این دنیایه پر از سختی

                                             یه بهت میگه ، چه بی اندازه خوشبختی

واسه دلتنگیایه تو ، یکی با گریه بیداره

یکی چشماشو میبنده ، میره و تنهات میزاره

با اینکه خسته ای شاید ، از این دنیایه پر از سختی

یه احساسی بهت میگه ، چه بی اندازه خوشبختی

  
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۸
Zahra Gilani

خدایا فقط بدان اگر دستانم در دستانت نباشد ..نابود میشم

خدایا فقط بدان اگر پشتم نباشی ..خرد می شوم ..

خدایا فقط بدان اگر امیدت در دلم نباشد ...هیچ می شوم

خدایا فقط بدان اگر حریم چشمانم را برداری ...فقیر ترین می شوم

خدایا فقط بدان اگر زبانم را به نیکی نچرخانی در دهانم ..پوچ می شوم

خدایا فقط بدان بنده ای این پایین ..در دور ترین نقطه ی جهان

نقطه ای در برابر کهکشان ...حقیر ترین بنده ات .....

جز خودت کسی را ندارد ......

یا الله ...

دریاب مرا ..

زهرامحدثی(گیلانی)


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۳
Zahra Gilani
توکل بر خدایت کن ،
کفایت میکند حتما ...
 
اگر خالص شوی با او ،
صدایت میکند حتما ...
 
اگر بیهوده رنجیدی ،
از این دنیای بی رحمی ؛
 
به درگاهش قناعت کن ،
عنایت میکند حتما ...
 
دلت درمانده میمیرد ،
اگر غافل شوی از او ؛
 
به هر وقتی صدایش کن ،
حمایت میکند حتما ...
 
خطا گر میروی گاهی ،
به خلوت توبه کن با او ؛
 
گناهت ساده میبخشد ،
رهایت میکند حتما ...
 
به لطفش شک نکن گاهی ،
اگر دنیا حقیرت کرد ؛
 
تو رسم بندگی آموز ،
حمایت میکند حتما ...
 
اگر غمگین اگر شادی ،
خدایی را پرستش کن ؛
 
که هر دم بهترینها را ،
                                                                                           عطایت میکند حتما ...
                                             

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۲
Zahra Gilani

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۹
Zahra Gilani

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت

میان بوسه طنابی به دار می بافند
به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت

صدای خواب براحساس شهر می پیچید
وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت

ومرگ سهم تمام حیات حـّوا بود
اسیردست رسوم عجیب خواهم رفت

به شوق باغ پراز یاس های شهرقدیم
ازاین بهاردروغین نجیب خواهم رفت

اگرچه گریه براین شهرجرم زندان داشت
میان همهمه هاعن قریب خواهم رفت

زمان کوچ شد افسوس،دست من خالیست

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۵
Zahra Gilani

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته اند
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست…

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۳
Zahra Gilani
من از برم سکوت تمام منظومه های نظامی را
از برم بغض مجنون را در تعبیر نگاه لیلی
واما قصه ی فرهاد ..
کوبید کوه را به عمق قافیه و روان کرد رود خون
منتها چیزی مبهم
می فشارد قلبم را
در عمق نیمه شب
و بی رحمی نگاهی سرد
پشت این همه دیوار سنگی
ایا هست نگاهی مهربان؟!
حکم کسی که می گوید شاعر است
و حرف هایش به زنجیر می کشد قلب را
ولی گاهی حرف هایش بوی نامهربانی می دهد چیست؟!
اگر حافظ بود سرانجام بیت اخر شعری که می گفت:
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری/برحذر باش که سر می کشند دیوارش
چیست؟
جناب حافظ!
ای لسان الغیب !
ماجرا چیست؟!
هنوز هم سر می شکند دیوارش؟!
زهرامحدثی(گیلانی)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۹
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani