چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

تو هستی و اما خانه ام بی توست...

نیست اسباب پذیرایی...

این خانه خالیست ....

ندارم دل آرامی ...

شرمنده ام ای خدا ....

خانه پر از صدای خالیست...

به کدامین گوش بسپارم این نجوای عاشقانه را ؟

قبل رفتن نگاهی به من ....

نگاهم در انتظار توست...

تا شاید غرق شود وجود خاکی ام در اقیانوس نگاهت...

کجا می روی ؟

این جا لقمه ای عشق،قرص نانی محبت...

و جرعه ای جنون هست ....

به کنارم بمان !

خدایا بمان!

بمان!

زهرامحدثی(گیلانی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۰
Zahra Gilani

خــوب ِ مــن ،
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۷:۴۸
Zahra Gilani

یک جرعه آرامش می خواهم ...

یک بغل طراوت ...

یک بوسه  ی بهار ...

و..

یک لبخند تو ....!

تنها همین !

زهرامحدثی(گیلانی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۷:۳۸
Zahra Gilani

 راستی نازنین ی چیزی هنوزم واسم عزیزی
هنوزم وقتی میخندی تو منو بهم میریزی 
راستی نازنین ی چیزی هنوزم واسم عزیزی
هنوزم وقتی میخندی تو منو بهم میریزی 
ی چیزی بگم 
تورو با دنیا عوض نمیکنم 
ی چیزی بگم 
تو درست شنیدی این خود منم 
ی چیزی بگم
تورو با دنیا عوض نمیکنم
ی چزیزی بگم 
تورو با دنیا عوض نمیکنم 
یادته شبای مهتاب چشای قرمزه بی خواب
یادته میگفتی دلخور کاش بشهدر نیاد آفتاب 
قربونه چشات برم من 
که بهم زندگی میدن 
چشمای هیچکسی واسم اینقده عزیز نمیشن
ی چیزی بگم 
تورو با دنیا عوض نمیکنم 
ی چیزی بگم 
تو درست شنیدی این خود منم 
ی چیزی بگم
تورو با دنیا عوض نمیکنم
ی چزیزی بگم 
تورو با دنیا عوض نمیکنم 
یادته شبای مهتاب چشای قرمزه بی خواب
یادته میگفتی دلخور کاش بشهدر نیاد آفتاب 
قربونه چشات برم من 
که بهم زندگی میدن 
چشمای هیچکسی واسم اینقده عزیز نمیشن
ما قرار نبود جدا شیم 
سره حرفمون نباشیم 
نبوده جایی تو این شهر که باهم نرفته باشیم 
ی چیزی بگم 
تورو با دنیا عوض نمیکنم 
ی چیزی بگم 
تو درست شنیدی این خود منم 
ی چیزی بگم
تورو با دنیا عوض نمیکنم
ی چزیزی بگم 
تورو با دنیا عوض نمیکنم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۷:۲۹
Zahra Gilani



بر روی دست ماندن این بارها بس است

غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است

 

در لطف تو تحمل آه فقیر نیست

فیاض را صدای گرفتار ها بس است

 

این نفس مانع است ، خودت برطرف نما

بین من و تو چیدن دیوارها بس است

 

من بندگی ز ترس جهنم نمی کنم

بنده شدن بخاطر اجبارها بس است !

 

خیلی گناه می کنم و توبه می کنم ..

دیگر بس است .. اینهمه تکرار ها بس است

 

این بار را بخر .. که دگر راحتم کنی

بیهوده رفتن سر بازارها بس است

 

تو سفره را برای همه پهن می کنی

در مهربانی تو همین کارها بس است

 

 

ما را بهشت هم نبر .. اما قبول کن

لبخند تو برای گنه کارها بس است

 

آری فقط حسین مرا رد نمی کند

از این به بعد رفتن دربارها بس است

علی اکبر لطیفیان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۷:۲۲
Zahra Gilani

غماهاتو بده به دل من تو که میدونی واسه تو میمیرم

شک نکن به حرفای من , من که عمریه از تو جون میگیرم

مهربونم تویی جونم آره قدرتو میدونم

با تو عشقم تو بهشتم دیگه بی تو نمیتونم

دیگه بی تو نمیتونم

من موندم پای عشقت هنوزم

عاشقتر از دیروزو هر روزم

تنهایی تویه قلب من جاته

عشق من دنیام تویه دستاته

دل به تو بستم بهت وابستم تا آخرش عاشقت هستم

چه خوبه حالم با تو خوشحالم

خوب من به تو میبالم

تا دنیا دنیاست عشقت پا برجاست

از اینکه هستی ممنونم

اوج رویامی نبض دنیامی

این حسو به تو مدیونم

من موندم پای عشقت هنوزم عاشقتر از دیروزو هر روزم

تنهایی تویه قلب من جاته عشق من دنیام تویه دستاته

من موندم پای عشقت هنوزم

عاشقتر از دیروزو هر روزم

تنهایی تویه قلب من جاته

عشق من دنیام تویه دستاته

دل به تو بستم بهت وابستم تا آخرش عاشقت هستم

چه خوبه حالم با تو خوشحالم

خوب من به تو میبالم

تا دنیا دنیاست عشقت پا برجاست

از اینکه هستی ممنونم

اوج رویامی نبض دنیامی

این حسو به تو مدیونم

من موندم پای عشقت هنوزم

عاشقتر از دیروزو هر روزم

تنهایی تویه قلب من جاته

عشق من دنیام تویه دستاته

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۷:۱۹
Zahra Gilani

چه زیباست وقتی چشمانم بسته است ........

می بینمت هر کجا...........این جا ،آن جا ......

چقدر زیباست دلم که می گیرد ...

می شود یاد تو ثروتمند ترین برای دل فقیرم ..

من نمی خواهم باران را ...

نمی خواهم حال خوب را ...

......من بودنت را نمی خواهم تنها برای چند لحظه ..

یا که بیایی وقتی تنهایی ..

یا زمان دلتنگی ...

می دانی .......

من مغرورم .......

من تو را ......

با تمام هستی ات .........

با تمام حرف هایت ......

با تمام زیبایی ات ........

با تمام عظمت دل مهربانت ......

یکجا می خواهم ............

من نیستم کودک پنج ساله ای ..

که با دیدن شکلات به دستانت .......

بشوداز عمق دل لبریزاز شوق پرواز .....

خدایا !گناه از من نیست ......

ببین !........

مهربانیت  نفوذ کرده در یکایک سلول های ذاتیم ......

من از توام ........

به من خرده نگیر .........

وسعت رحمتت فراگیر است ......

ببین این حال من نیست ........

می بخشی ثانیه ثانیه ی گناهم را .....

چطور توانم را جمع کنم........

این خارج از تاب و توان جهانم است ......

بگو که گناه از من نیست .......

من که برای دیدنت خیره می ماند نگاهم هر لحظه بر افق ...

من که می نویسم بی بهانه برای دلم .......

از تو ........

تو تنها ضمیر مالکی تمام شعر های منی ...!

تو ای تنهاترین عمق تنهایی!تو تنها ترینی در نوشته هایم ........

باز نگاهم خیره به خبری تازه از سوی توست ........

بگو که گناه از من نیست...........

و مرا ببخش مثل همیشه .......

زهرامحدثی(گیلانی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۶:۴۴
Zahra Gilani

در قالب  هستی ام

در قاب  اندیشه  ام

در سکوتی که  تو  می  دانی

من  همیشه  ایستاده  ام

  دور از هر سیاهی

آسمانی ماندم  وآسمانی  سوختم

تورا دیدم

تورا  مستانه  بوسیدم

تورا من  با همه  جان  وجودم

با دلم  با  روح  پاکم

 با  سحر دیدم

تو را مستانه  بوئیدم

خدایی تو 

 رضایی تو

وفایی تو

 همه  عالم  ندایی  تو

تو را چون  لاله  بوئیدم

تورا نزدیک  بر جسمم

 میان  سینه  و ...

 مادرم

تورا  هردم  برای  این  حیاط عاریت  

خدای  مهربا نیها

دیدم   
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۳:۳۸
Zahra Gilani

گیله مرد میگفت : نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛

نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...

مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ...

شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...

هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ...

و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...

با الهام از متنی در وبلاگ مرجان سرخ


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۳:۲۰
Zahra Gilani

خوب من،اضطراب کافی نیست...جسدم را برایت آوردم
هی بریدی،سکوت باریدم...بخیه کردی و طاقت آوردم
در تنم زخم و نخ فراوان است...سرِ هر نخ برای پرواز است
تا برقصانَدَم،برقصم من...او خداوندِ خیمه شب باز است
از تبار خروش و طغیان بود...رشته آتشفشانِ بر موهاش
چشم هایش عصاره ی خورشید...زیر رنگین کمانِ ابروهاش
با صدایش ترانه هایم را...یک به یک رو به راه می کردم
مرده ی دستپاچه ای بودم...تا به چشمش نگاه می کردم
بدنش را چگونه باید گفت...ساده نیست آنچه در سرم دارم
من که در وصفِ یک سرانگشتش...یک لغت نامه واژه کم دارم
زندگی اتفاق خوبی بود...آخرش با نگاه بهتر شد
چشم هایت همیشه یادم هست...هر نگاهی به مرگ منجر شد
چشم هایت عقیقِ اصلِ یَمَن...گونه ها قاچِ سیبِ لبنانی
تو بخندی شکسته خواهد شد...قیمت پسته های کرمانی
نرمِ رویاست جنسِ حلقومت...حافظ از وصف خسته خواهد شد
وا کن از دکمه دکمه ها بدنت...چشمِ شیراز بسته خواهد شد
سروِ خوش قامتِ تراشیده...شاخه هایت کجاست پَر بزنم
حیف از آن ساقِ پا که با بوسه...زخمِ محکم تر از تبر بزنم
از کدامین جهان سفر کردی...نَسَبَت از کجای منظوم است
که به هر دانه دانه سلولت...جای یک جای دور معلوم است
مردم از دین خروج می کردند...تا تو سمت گناه می رفتی
شهرِ بی آبرو به هم می ریخت...در خیابان که راه می رفتی
زندگی کردمت بهانه ی من...غیرِ تو هر چه زنده را کشتم
چند سال است روزگار منی...مثل سیگارِ لای انگشتم
دور تا دورم ابرِ مشکوکی ست...جبهه های هوای تنهایی
فصل فصلم هجومِ آبان هاست...تُف به جغرافیای تنهایی
مثل دورانِ خاله بازی بود...مثل یک مردِ مُرده خوانده شدم
اِی خدای تمامِ شیطان ها...از بهشتی بزرگ رانده شدم
تو در ابعادِ من جوانه زدی...عکس من،قابِ دیدنت بودم
تو به فکر خیانتت بودی...من به فکر سرودنت بودم
چشمِ خود را به دستِ خود بستم...تا عذابِ سبک تری باشی
تا در اندوه رفتنت باشم...تو در آغوش دیگری باشی
دخترِ کوچه های تابستان...طعمِ شیرین و داغِ خردادی
من خداوندِ بیستون...تو به فکر کدام فرهادی
چشم هایت کجای تقویمند...از چه فصلی شروع خواهی کرد
واژه واژه غروب زاییدم...از چه صبحی طلوع خواهی کرد
تو نباشی تمامِ این دنیا...مملو از مرد های بیمار است
تو نبودی اذیتم کردند...زندگی سخت کودک آزار است
خانه ام را مچاله ات کردم...جای خالیت روی تختم ماند
حسرتِ سیب های ممنوعه...روی هر شاخه ی درختم ماند
هر دو از کاروانِ آواریم...هر دوتا از تبارِ شک،یا نه
ما به فریادِ هم قسم خوردیم...هر دوتا دردِ مشترک،یا نه
گیرم از چنگ جان به در ببری...گیرم از تَن فرار خواهی کرد
عقل من هم فدای چشم هایت...با جنونم چه کار خواهی کرد
سی و یک روز دردِ در به دری...سی و یک هفته خودکشی کردن
سی و یک ماه خسته ام کردی...سی و یک سال طاقت آوردن
در تکاپوی بودنت بودم...زخم های همیشه ام بودی
بُتِ سنگینِ سنگ در هر دست...دشمنِ سختِ شیشه ام بودی
می روی نَم نَم و جهانم را...ساکت و سوت و کور خواهی کرد
لهجه ی کفش هات ملتهبند...بی شک از من عبور خواهی کرد
در همین روزهای بارانی...یک نفر خیره خیره می میرد
تو بدی کردی و کسی با عشق...از خودش انتقام می گیرد
خبرم را تو ناشنیده بگیر...بدنت را به زنده ها بسپار
کودکت هم مُریدِ چشمت شد...نام من را به روی او بگذار
بعدِ مرگم سری به خانه بزن...زندگی تر کنی حضورم را
تا بیایی شماره خواهم کرد...ردِ پاهای دورِ گورم را
آخرم را شنیده ای اما...در دلت هیچ التهابی نیست
با تو مرگ و بدونِ تو مرگ است...عشق را هیچ انتخابی نیست

علیرضا آذر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۱
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani