چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

シآیا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا برای بنده اش کافی نیست! ؟؟؟シ

چـکــاوکــــ

زهرا محدثی
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری
دانشگاه گیلان
کلیه ی پروژه ها و پژوهش های معماری پذیرفته می شود.

۳۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


شباهنگام، در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم
تو را من چشم در راهم.

(نیما یوشیج)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۵
Zahra Gilani

ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﮐﯽ ﻭﻟﯽ ﻗﻄﻌﻦ
ﺑﻪ ﻗﺪﻣﺖ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺣﺲ ﺗﻤﻠﮑﯽ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ
ﻫﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ.ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ ﻭ ﺩﻝ
ﻣﯿﺒﻨﺪﯾﻢ،ﺑﻌﺪﻫﻤﻪ ﯼ ﺗﻼﺵﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺒﺮﯾﻢ ﺗﺎ ﺁﻥ
ﺁﺩﻡ ﺭﺍ " ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩ "ﮐﻨﯿﻢ . ﺑﻌﺪﻓﺎﺗﺤﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺒﺎﻟﯿﻢ
ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻨﮓ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯾﻢ.ﮐﻢ ﮐﻢ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩ ﯼ
ﺣﺮﯾﻢ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ،ﺗﻨﮕﺘﺮ
ﻭﺗﻨﮕﺘﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ. ﭼﺮﺍ؟ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﻢ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ
ﺁﻣﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﯿﻢ. ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ
ﺳﻠﺐ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ.ﮐﻢ ﮐﻢ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ
ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ،ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ،ﺗﻤﺎﻡ
ﻭ ﮐﻤﺎﻝ،ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ،ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺿﻌﻔﻬﺎ ﻭ
ﮐﺎﺳﺘﯽ ﻫﺎﯾﺶ .ﺑﻌﺪ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ
ﺩﻫﯿﻢ.ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ
ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺗﺮﺍﺷﯿﺪﻥ ﺍﻭ،ﺗﺎ ﺁﻥ ﺯﻭﺍﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ
ﻣﺰﺍﺟﻤﺎﻥ ﺧﻮﺵ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ ﺭﺍ ﺑﺘﺮﺍﺷﯿﻢ ﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ
ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﻧﻘﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻤﺎﻥ
ﭘﺮﻭﺭﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭﺩ
ﺩﺍﺭﺩ.ﺻﺪﻣﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﯾﯽ ﮐﻪﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯾﻢ .ﻭ ﺑﺎ
ﻫﺮ ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺠﺮﻭﺣﺘﺮ ﻭ ﺁﺯﺭﺩﻩﺗﺮ
ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ. ﺩﻭﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﺵ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ ﺑﺎﺩ،ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺻﻔﺎﺗﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﻣﻨﻔﯽ ﺍﺳﺖ،ﺍﺯ
ﺷﺮﯾﮑﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ،ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺷﺎﻟﻮﺩﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮑﺎﺭﯼ
ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ
ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ .ﭼﻮﻥ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺧﺼﻠﺖ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪﺷﺨﺼﯿﺖ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﻭﺍﻗﻊ" ﺁﻥِ" ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ
ﺍﻭ ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﻢ. ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﯾﺎﺩ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ
ﻫﻢ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﯾﻢ.ﮐﻪ ﺑﻪﺗﻤﻠﮏ ﻧﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﺗﻤﻠﮏ
ﻧﺮﻭﯾﻢ. ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ ". ﺗﻮ ﻣﺎﻝ
ﻣﻨﯽ" ﺍﺯﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ
ﻣﯿﺒﺮﯾﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﺎﺭ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﺩﺍﺭﺩ .ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ،ﺁﻥ ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺷﯿﺊ ﺗﻘﻠﯿﻞ
ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯾﻢ. ﺣﺎﻻ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﯿﺌﯽ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ
ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﺩ،ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﺟﺎﯾﺶ
ﮐﺠﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﻭﺩ،ﻣﯿﺮﻭﺩ .ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ
ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﻦ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯽ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ
ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺩ.ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ
ﻧﮕﻪﺩﺍﺷﺘﻦ،ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ .ﺭﻫﺎ ...
ﯾﻌﻨﯽ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﺷﺪ،ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ،ﻧﻪ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ. ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻟﺬﺕِ
ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍﻧﭽﺸﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ،ﻣﻌﺸﻮﻕ
ﻭﺍﻗﻌﯽ،ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﺑﻌﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ
ﻫﺴﺖ. ﭼﻮﻥﻋﺎﺷﻖ ﻣﻌﺸﻮﻗﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻤﺎﻥ
ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﯾﻢ . ﻣﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺳﻬﻢ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻫﻢ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ
ﺣﺲ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﯽﻣﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭﺣﺲ ﻋﺸﻖ ﺭﺍﻗﺮﺑﺎﻧﯽ
ﺗﻤﻠﮑﻤﺎﻥ. ﻣﺎ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺳﻨﺪ
ﺑﺰﻧﯿﻢ،ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺳﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ ". ﺁﻧﺖ" ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ
ﺭﻣﺎﻥ" ﺟﺎﻥ ﺷﯿﻔﺘﻪ" ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺷﺎﯾﺪ
ﺑﺘﻮﺍﻧﯽﺟﺴﻤﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩ ﮐﻨﯽ،ﺑﺎ ﺭﻭﺡ ﺳﺮﮐﺸﻢ
ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۹
Zahra Gilani

دو واره آسمانه دیل پورابو 

سیه ابرانه جیر مهتاب کورابو

ستاره دانه دانه رو بیگیفته

عجب ایمشب بساط غم جورا بو 

تی واسی مو دامون بوشوم 

افسرده و نالون بوشوم  

جنگل سیاه و سرده 

می آه دیل پور درده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۷
Zahra Gilani


داری باهر قدم دور میشی از دستام
من این حال بدو اصلا نمیخوام
خودت گفتی که از من خیلی دلگیری
میبینم که داری از دست من میری
میبینم که داری از دست من میری
تواین مدت چقدخاطره جم کردیم
شایدیه روزپیش همدیگه برگردیم
ولی فعلارسیدروز جداییمون
ببین خیس شده چشمای دوتاییمون
ببین خیس شده چشمای دوتاییمون
ازاون روزکه دلت سردشدمن امروزوتوخواب دیدم
میگفتم خواب بیربطه چون ازامروزمیترسیدم
از اونکه من میترسیدم سرم اومد چقدساده
دیگه عاشق نمیشم من ولی قلب آزاده!
دیگه عاشق نمیشم من ولی قلب آزاده!
بدون تلخه خیلی تلخه بی تو حتی آب خوردن
زندم اما زندگیمو بی تو غمها بردن
تلخه خیلی تلخه بی تو حتی آب خوردن
زندم اما زندگیمو بی تو غمها بردن
تلخه خیلی تلخه بی تو حتی آب خوردن
زندم اما زندگیمو بی تو غمها بردن
تلخه خیلی تلخه بی تو حتی آب خوردن
زندم اما زندگیمو بی تو غمها بردن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۶
Zahra Gilani

زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است

دل که می گیرد تمام سِحر و جادوها کم است

 

هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است

بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است

 

تا تو لب وا می کنی زنبورها کِل می کشند

هرچه می ریزی عسل در جام کندوها کم است

 

بیشتر از من طلب کن عشق ! من آماده ام

خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است

 

از سمرقند و بخارا می شود آسان گذشت

دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است

 

عاشقم ، یعنی برای وصف حال و روز من

هرچه فال خواجه و دیوان خواجوها کم است

 

من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم

جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است!

 

رضا نیکوکار

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۰
Zahra Gilani

مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود

این دل شکستن تو برایم قشنگ بود

 

رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت

آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود

 

ماه شب چهاردهی که تصاحبت

چون حسرتی به سینه ی صدها پلنگ بود

 

خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید

خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود

 

تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی

من : کشوری که با همه در حال جنگ بود

 

با من هر آنچه از تو بجا ماند نام بود

از من هر آنچه بی تو بجا ماند ننگ بود

 

پایین نشسته ام که توبالا نشین شوی

این ماجرا حکایت الاکلنگ بود...

 

رضا نیکوکار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۹
Zahra Gilani

بند آمده در حسرت وصف تو زبان ها

این آتش عشق است که افتاده به جان ها

 

در حیرت چشم تو و ابروی تو ماندند

انگشت به دندان همه ی تیر و کمان ها

 

زانو زده در پای بزرگی تو انگار

الوند و دماوند و سهند و سبلان ها

 

بی تابم و بی تابی من شهره ی شهر است

نگذار فروکش بکند این هیجان ها

 

آن قدر دل تنگ مرا ضرب خودت کن

تا گوش فلک کر شود از این ضربان ها

 

من با تو غزل می شوم و شعرترینم

ای علت بی چون و چرای فوران ها

 

تو کیستی ای عشق ! که بانام توسکه ست

بازار تمام شعرا ، مرثیه خوان ها

 

تا لحظه ی رویایی دیدار تو ای خوب

من خون به جوش آمده ام در شریان ها

 

ای کاش ببندی چمدان سفرت را

این جمعه بیفتد به تو چشم نگران ها

 

رضا نیکوکار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۶
Zahra Gilani

دل است دیگر گاهی تنگ می شود ..

دل است دیگر گاهی می گیرد ..

گاهی قنوت را به سجده می کشاند ..

گاهی درد را به بغض می کشاند ..

گاهی گل می کند اب را ..

گاهی سخت دلگیر می شود ..

گاهی منتظر می ماند ..

دل است دیگر ...

نمی فهمد!!!

زهرامحدثی(گیلانی)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۴
Zahra Gilani

آدمهایى هستند در زندگیتان؛
نمی گویم خوبند یا بد..
چگالى وجودشان بالاست...
افکار،
حرف زدن،
رفتار،
محبت داشتنشان
و هر جزئى از وجودشان امضادار است...
یادت نمی رود
"هستن هایشان را.."
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک می کنند،اینها روى دل و جانت...
بس که بلدند "باشند"...
این آدمها را، باید قدر بدانى...
وگرنه دنیا پر است از آن دیگرهاى
بى امضایى که شیب منحنى حضورشان، همیشه ثابت است. . .
بعضی از آدم ها ترجمه شده اند
بعضی از آدم ها فتو کپی آدم های دیگرند.
بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.
بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی دارند
بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند
بعضی از آدم ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم
و بعضی از آدم ها را باید نخوانده کنار گذاشت
از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها جریمه...

قیصر امین پور

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۵
Zahra Gilani
نمازهایم اگر "نماز" بود،
که موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش!

نمازهایم اگر نماز بود،
که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت!

اگر نمازهایم نماز بود،
که "اول وقت" نمی خواندمش، برای اینکه خود را "خلاص" کرده باشم...!

اگر نمازهایم نماز بود،
که تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم برای نشان دادن آدرس، شارژر، گوشی...!

اگر نمازم نماز بود،
که تبدیل نمی شد به یک فرصت طلایی برای خلق ایده های بکر!!

تبدیل نمی شد به مناسب ترین زمان تحلیل رفتار فلان همکار!

تبدیل نمی شد به ماشین حساب!!

نه.
نمازهایم "نماز" نیست.

اگر نماز بود،
یک "کارواش قوی" می شد و با فشار می شست از دلم همه ی سیاهی ها را، لکه ها را، پستی ها را.

اگر نماز بود،
می شد "کیمیا" و مس وجودم را تبدیل می کرد به طلا...

اگر نمازم نماز بود،
می شد پل، می شد پناهگاه، می شد دارو، می شد مرهم، می شد درمان، می شد شاه کلید، می شد میعادگاه، می شد دانشگاه...


خدایا...!
این روزها که درهای آسمانت را سخاودتمندانه باز کرده ای، من از تو فقط یک چیز می خواهم.
بر من منت بگذار و کاری کن نمازهایم، "نماز" شود...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۲
Zahra Gilani
Cute Pink Kaoani