من همونم که همیشه غم و غصم بیشماره
اونی که تنها ترینه حتی سایه هم نداره
این منم که خوبیامو کسی هرگز نشناخته
اون که در راه رفاقت همه ی هستیشو باخته
هر رفیق راهی با من دو سه روزی همسفر بود
ادعای هر رفاقت واسه من چه زود گذر بود
هر کی با زمزمه ی عشق دوسه روزی عاشقم شد
عشقمون باعث زجر همه ی دقایقم شد
اون که عاشق بود عمری از جدا شدن میترسید
همه ی هراس وترسش به دروغش نمی ارزید
چه اثر از این صداقت چه ثمر از این نجابت
وقتی قد سر سوزن به وفا نکردیم عادت
ببین تا کجا پیش رفتم در جغرافیای تو
که از این و ان پرسیدم احوال تو
مرا تقصیر نیست قلم توان سرودن دارد
ببین تا کجا شده چشمانم به دست تو اسیر
که به هوای شعر هوادار تو شده
می گیرد دلم به هوای تو
باز صبح پنج شنبه و باز دل بیقرار من
باز دلی که قلم شد تا درد بنویسد
به هوای نبودنی چند ساله
مراببخش که به ماضی استمرارت کردم
برای من تو تمام ضمایر حالی
از این و آن اگر روزی بگذریم
در آن زمین و خاک جایی،خانه ای برای من برگزین
نه که بگویی مرا به مرگ تعلقی است
مرا توان زندگی کردن بدون تو نیست
زهرامحدثی(گیلانی)
این منم !
پرگاری که می چرخد به گرداگرد زمین!
بی خود و بی جهت ..
گیر کرده دلم د رگوشه ای از این دنیا!
و مرا می کشد نا خودآگاه به پایان!
وچه سخت می کشد مرا
همچون مجرمی بسته به پای اسبی!
می برد مرا ..
نمی دانم به کجا!
ای زمین به زمان بگو مدارا کند
بگو آن که می بری به گریه
همان دل نازک اندی پیش است!
بگو شاید آرام تر برود!
زهرامحدثی(گیلانی)
بگــــــــــــــذارو بگـــــــــــــــــذر!
بـــــــــــی خیــــــــــــــــــــال!
من خوبم
ولی گاهی تنهایی اغوش در اغوش من می شود
و برایم یاد آوری می کند
آدم های اطرافم
فقط نمادی از همراهند
برایم یاد اوری می کند
من همان ادم سابقم
و هیچ کس
جز خدا
نیست نزدیک و همراه من
پس ای خدای رحمان و رحیمم
ای بزرگترین نقطه ی اشتراک بشریت
ای شیرین ترین زبان دل
ای هرچه دارم وندارم از تو
ای که جای همه ی بودن ها و نبودن ها هستی
ای دلم گره زده به نگاهت
ای بی نظیرترین
ای بی همتای منتهی به قلب من
مرا ببخش
من به اندازه ی تمام ادم های اطرافم
به اندازه ی تمام بودن ها و نبودن ها
دوستت دارم..
برایم عزیزترینی
زهرامحدثی(گیلانی)
یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای " از تو پریدن " گذاشتی
وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی
امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی
من نیستم .. نگاه کن این باغ سوخت
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی !!!
گیرم هنوز تشنه ی حرف تو ام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟
مهدی فرجی