امشب اما به عدلش ...........!
سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۵۲ ب.ظ
جهان خالی از اوزان شعر است ...
جهان خالی از اوراق عشق است ..
امشب ندارم حال خوشی ...
شاید گله ای از روزگار سبک کند دلم را ...
شاید خدا هم دلش برای دلم بسوزد ...
جهان من امشب خالی از شوق ...
خالی از عشق ...
خالی از نظم است ...
دنیایم حال چکاوک تنها مانده در جنگی مخوف....
حال موج بی ساحل ..
حال آسمان بی باران ....
حال مسافر بی مقصد است ...
مدت ها بود .........
ایمان به حکمتش ...تنها مرهم دل نا آرامم بود ...
امشب اما به عدلش ...........!
نمی دانم .......
دلم نا آرام است ............
نشانه می خواهم .........
نشانه ای برای آرام کردنش ........
نشانه ...........
"زهرا"
۹۳/۱۰/۰۹