کو ذوق چکیدن ز سرانگشت جنون؟
پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۴ ق.ظ
دیری ست که دل، آن دلِ دلتنگ شدنها
بی دغدغه تن داده به این سنگ شدنها
آه ای نفسِ ازنفس افتاده، کجا رفت
در نایِ نی افتادن و آهنگ شدنها
کو ذوق چکیدن ز سرانگشت جنون، کو
جاری به رگِ سوخته ی چنگ شدنها؟
زین رفتن کاهل، چه تمنای فتوحی؟
تیمور نخواهی شد از این لنگ شدنها
پای طلبم بود و به منزل نرسیدم
من ماندم و فرسوده ی فرسنگ شدنها
ساعدباقری
۹۴/۰۴/۰۴